خانه پزشک

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّد لعنت خدابرسوال فروشان وحامیانشان اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍ

خانه پزشک

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّد لعنت خدابرسوال فروشان وحامیانشان اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍ

بنام او که زیبایی را افرید

دین مخدر: یعنی دین بی تفاوت کردن و بی حس کردن جامعه . دین مخدر همان دینی است که این روزها مصادیقش کم نیستند . دین نسبت به دیگران و جامعه بی تفاوت بودند. دین در برابر ستم سر خم کردن و چیزی نگفتن . دینی که فقط ماه محرم پیدا می شود و تو فکر می کنی با مشتهایی که بر سینه می کوبی یا زنجیرهایی که به پشت می زنی دینداری را به اکمال رسانده ای . دینی که فقط به درد تظاهر کردن می خورد آری دینی که باید در ظواهر به جستجوی آن پرداخت. دین مخدر دین بدتر از بی دینی است ، چرا که انسان سکوت و سکون و تظاهر را عین دین می داند و بالطبع از خدا هم به خاطر انجام این کارها طلبکار است ! عالم دین مخدر ، مروج تظاهر است و خود نیز واقعیت دین را نشناخته است و اگر شناخته قدرت طلبی که آمیخته با دین مخدر است او را ازبیان حقیقت باز می دارد. عالم دین مخدر همان قدرت طلبی است که دین برای او ابزار کسب قدرت است. او دینداری را به پائین ترین درجه یعنی فقط رعایت ظواهر تنزل می دهد . دین مخدر همان قصابی ارزشهای دین و تحریف ارزشها به نفع قدرت طلبان است. عالم دین مخدر مداح قدرت است و نه نقاد قدرت . او نماینده قدرت است برای مهار مردم و نه نماینده مردم برای مهار قدرت

 

دین محرک : یعنی دین تحریک جامعه در برابر نابرابریها . دین محرک آن دینی است که پیروانش را از سکون باز می دارد. دینی که سلسله اعصاب اخلاقیات و ایمانها و مسئولیت پذیریها را در برابر نفوذ ویروسهای کشنده بی تفاوتی مجبور به فعالیت می کند . دین محرک یعنی دینی که پیرو آن در برابر بیعدالتی تسلیم نمی شود. دینی که معتقدان آن در برابر جفای جابر و ظلم ظالم ساکت نمی ننشینند. دینی که انسان را از مسئولیت گریزی و تجاوز به حقوق هم نوعان منع می کند . دینی که با دروغ نمی آمیزد. دین محرک دین حقیقت و شجاعت است ، دین آزادگی و شهامت است

تبلیغ دین برای عالم دین محرک ، نوعی قیام در برابر حاکمان نالایق است ، عالم دین محرک ، درد و دغدغه اش مبارزه با سوء استفاده از قدرت است و نه کسب قدرت ، آری او را به قدرت ، دلبستگی و پیوند نیست . عالم دین مخدر نقاد قدرت است و نه مداح قدرت . او سمبل خواست مردم است برای مهار قدرت و نه نماینده قدرت برای مهار مردم.

و با تو ای حسین
......

حسین (ع) یک درس بزرگ‌تر ازشهادتش به ما داده است و آن نیمه‌تمام گذاشتن حج و به سوی شهادت رفتن است. حجی که همه‌ی اسلافش، اجدادش، جدش و پدرش برای احیای این سنت، جهاد کردند. این حج را نیمه‌تمام می‌گذارد و شهادت را انتخاب می‌کند، مراسم حج را به پایان نمی‌برد تا به همه‌ی حج‌گزاران تاریخ، نمازگزاران تاریخ، مؤمنان به سنت ابراهیم، بیاموزد که اگر امامت نباشد، اگر رهبری نباشد، اگر هدف نباشد، اگر حسین (ع) نباشد و اگر یزید باشد، چرخیدن بر گرد خانه‌ی خدا، با خانه‌ی بت، مساوی است. در آن لحظه که حسین (ع) حج را نیمه‌تمام گذاشت و آهنگ کربلا کرد، کسانی که به طواف، هم‌چنان در غیبت حسین، ادامه دادند، مساوی هستند با کسانی که در همان حال، بر گرد کاخ سبز معاویه در طواف بودند، زیرا شهید که حاضر نیست در همه‌ی صحنه‌های حق و باطل، در همه‌ی جهادهای میان ظلم و عدل، شاهد است، حضور دارد، می‌خواهد با حضورش این پیام را به همه‌ی انسان‌ها بدهد که وقتی در صحنه نیستی، وقتی از صحنه‌ی حق و باطل زمان خویش غایبی، هرکجا که خواهی باش!
وقتی در صحنه‌ی حق و باطل نیستی،
وقتی که شاهد عصر خودت و
شهید حق و باطل جامعه‌ات نیستی، هرکجا که می‌خواهی باشد، چه به نماز ایستاده باشی، چه به شراب نشسته باشی، هر دو یکی است.

شهادت «حضور در صحنه حق و باطل همیشه‌ی تاریخ» است.

و غیبت؟!

آنهایی که حسین (ع) را تنها گذاشتند و از حضور و شرکت و شهادت غایب شدند، اینها همه با هم برابرند، هرسه یکی‌اند:
چه آنهایی که
حسین
(ع) را تنها گذاشتند تا ابزار دست یزید باشد و مزدور او، و چه آنهایی که در هوای بهشت، به کنج خلوت عبادت خزیدند و با فراغت و امنیت، حسین (ع) را تنها گذاشتند و از درد سر حق و باطل کنار کشیدند و در گوشه‌ی محراب‌ها و زاویه‌ی خانه‌ها به عبادت خدا پرداختند و چه آنهایی که مرعوب زور شدند و خاموش ماندند. زیرا در آن‌جا که حسین(ع) حضور دارد ـ و در هر قرنی و عصری حسین (ع) حضور دارد ـ هرکس که در صحنه‌ی او نیست، هرکجا که هست، یکی است، مؤمن و کافر، جانی و زاهد، یکی است. این است معنا این اصل تشیع که قبول هر عملی یعنی ارزش هر عملی به امامت و به رهبری و به ولایت بستگی دارد! اگر او نباشد، همه چیز بی‌معناست و می‌بینیم که هست.

و اکنون حسین حضور خودش را در همه‌ی عصرها و در برابر همه‌ی نسل‌ها، در همه‌ی جنگ‌ها و در همه‌ی جهادها، در همه‌ی صحنه‌های زمین و زمان اعلام کرده است، در کربلا مرده است تا در همه‌ی نسل‌ها و عصرها بعثت کند.

و تو، و من، ما باید بر مصیبت خویش بگرییم که حضور نداریم.

آری، هر انقلابی دو چهره دارد؛ خون و پیام! رسالت نخستین را حسین(ع) و یارانش امروز گزاردند، رسالت خون را، رسالت دوم، رسالت پیام است. پیام شهادت را به گوش دنیا رساندن است. زبان گویای خونهای جوشان و تن‌های خاموش، در میان مردگان متحرک بودن است. رسالت پیام از امروز عصر آغاز می‌شود. این رسالت بر دوش‌های ظریف یک زن، «زینب» (س)! ـ زنی که مردانگی در رکاب او جوانمردی آموخته است! ـ و رسالت زینب (س) دشوارتر و سنگین‌تر از رسالت برادرش.
آنهایی که گستاخی آن را دارند که مرگ خویش را انتخاب کنند، تنها به یک انتخاب بزرگ دست زده‌اند، اما کار آنها که از آن پس زنده می‌مانند دشوار است و سنگین. و زینب مانده است، کاروان اسیران در پی‌اش، وصف‌های دشمن، تا افق، در پیش راهش، و رسالت رساندن پیام برادر بر دوشش، وارد شهر می‌شود، از صحنه برمی‌گردد، آن باغهای سرخ شهادت را پشت سر گذاشته و از پیراهنش بوی گلهای سرخ به مشام می‌رسد، وارد شهر جنایت، پایتخت قدرت، پایتخت ستم و جلادی شده است، آرام، پیروز، سراپا افتخار، بر سر قدرت و قساوت، بر سر بردگان مزدور، و جلادان و بردگان استعمار و استبداد فریاد می‌زند:
«سپاس خداوند را که این همه کرامت و این همه عزت به خاندان ما عطا کرد: افتخار نبوت، افتخار
شهادت...»

زینب رسالت رساندن پیام
شهیدان زنده اما خاموش را به دوش گرفته است، زیرا پس از شهید
ان او به جا مانده است و اوست که باید زبان کسانی باشد که به تیغ جلادان زبانشان برده است.
اگر یک خون پیام نداشته باشد، در تاریخ گنگ می‌ماند و اگر یک خون پیام خویش را به همه‌ی نسل‌ها نگذارد، جلاد،
شهید را در حصار یک عصر و یک زمان محبوس کرده است. اگر زینب پیام کربلا را به تاریخ باز نگوید، کربلا در تاریخ می‌ماند، و کسانی که به این پیام نیازمندند از آن محروم می‌مانند، و کسانی که با خون خویش، با همه‌ی نسل‌ها سخن می‌گویند، سخنشان را کسی نمی‌شنود. این است که رسالت زینب سنگین و دشوار است. رسالت زینب پیامی است به همه‌ی انسان‌ها، به همه‌ی کسانی که بر مرگ حسین(ع) می‌گریند و به همه‌ی کسانی که در آستانه‌ی حسین سر به خضوع و ایمان فرود آورده‌اند، و به همه‌ی کسانی که پیام حسین
(ع) را که «زندگی هیچ نیست جز عقیده و جهاد» معترفند؛ پیام زینب به آنهاست که:
«ای همه! ای هرکه با این خاندان پیوند و پیمانداری، و ای هرکس که به پیام محمد مؤمنی، خود بیندیش، انتخاب کن! در هر عصری و در هر نسلی و در هر سرزمینی که آمده‌ای، پیام شهیدان کربلا را بشنو، بشنو که گفته‌اند: کسانی می‌توانند خوب زندگی کنند که می‌توانند خوب بمیرند. بگو ای همه‌ی کسانی که به پیام توحید، به پیام قرآن، و به راه علی (ع) و خاندان او معتقدید، خاندان ما پیامشان به شما، ای همه‌ی کسانی که پس از ما می‌آیید، این است که این خاندانی است که هم هنر خوب مردن را، زیرا هرکس آن‌چنان می‌میرد که زندگی می‌کند. و پیام اوست به همه‌ی بشریت که اگر دین دارید، «دین» و اگر ندارید «حریت» ـ آزادگی بشر ـ مسؤولیتی بر دوش شما نهاده است که به عنوان یک انسان دیندار، یا انسان آزاده، شاهد زمان خود و شهید حق و باطلی که در عصر خود درگیر است، باشید که
شهیدان ما ناظرند، آگاهند، زنده‌اند و همیشه حاضرند و نمونه عمل‌اند و الگوی‌اند و گواه حق و باطل و سرگذشت و سرنوشت انسان‌اند.»

روزشمارامتحان چهارشنبه۱۰ فروردین
 سی و پنج روز  تا امتحان



از کلیه همکاران گرامی , پزشکان محترم و هموطنان عزیز که هرگونه گزارش
یا اطلاعاتی درخصوص آزمونهای دبیرخانه آموزش پزشکی وتخصصی دارند خواهشمندیم موارد مورد نظر راباآدرس پست الکترونیکی زیردرمیان بگذارند
:
 
http://www.ttmajlis.com/contactus.asp


 وبلاگهای همسایه ها
نظرات 123 + ارسال نظر
پسرک تنها پنج‌شنبه 18 فروردین 1384 ساعت 09:50 ق.ظ http://cactus.persianblog.com

یادم باشه این رتبه برتر جراحی و نکات برتر روان رو واسه امتحان سال دیگه بخرم!!
من درسایی که یه بار قبلا خوندم هم وقتی میام دور دوم بخونم از دور اول بیشتر طول می کشه!!
###############

پچشک جان ناراحت نباش
منم تستهای امتحان 81 و پره شهریور 82 رو گند زدم. ولی اینقدر خیره ام که هنوز امید دارم!!

^^^^^^^^^^^^^^
من اگه امسال قبول نشم میرم می زنم تو خط بیزینس!!$$$

ساده پنج‌شنبه 18 فروردین 1384 ساعت 09:26 ق.ظ

اگه قراره حق را بگیرن وریشه خیانت وسواستفاده از قدرت را بسوزانند ..یا علی .. یکسال هم که به تعویق بیافته خیالی نیست..حال اون خانم دکتری که به قول پسرک تنها باردار بوده وبا تعویق امتحان محاسباتش!! بهم میخوره ؛خوب بذاره کم سهمیه کذایی خانمها !!!!! همیشه که نباید به نفع انها باشه واثبات حق وگرفتن حقوق جمعی خیلی خیلی خیلی مهم تر وواجبتر از منافع فردی است وان اقای دکتری هم که مرخصی گرفته و برنامه مرخصی هاش بهم میخوره!!!!!! خوب بذاره کم انکه او چندین سال سر کار دولتی واستخدام بوده وحقوق ومزایا و..... ولی اکثریت قریب به اتفاق دیگر همکارانش بیکار وهیچ کجا نه استخدام بوده اند ونه دستشان بند بوده و تازه حقشان را هم همین کسانی که نفوذ داشته و رییس و معاون شبکه ها و ..... بوضوح پایمال کرده ومیکنند !!!! وان دوستانی که مثل من دستشان به جایی بند نیست وشاید با تعویق مجدد ظاهرا ضرر کنند مطمئن باشند حتی اگر یکسال هم عقب بیافتند مطمئنا ضرر نمیکنند چرا که اگر این پرونده به سرانجام نرسد ودست خائنان از امور کلیدی واساسی کشور کوتاه نشود ؛؛؛ مطمئن باشند مانند خیلی از دوستان که چندین ساله شبانه روز درس میخونن وزحمت میکشن و دارند امتحان میدن ورشته مورد علاقه خود قبول نمیشن ویک عده انگل مثل سوال خرها ومشارکتی ها و رانت خوارها جای انها مفت ومجانی وبدونه زحمت گرفتن(((البته نه همه اونها که قبول شدن اینگونه باشند))) دوباره همون اش وهمون کاسه با شدت بیشتر خواهد شد

پسرک تنها پنج‌شنبه 18 فروردین 1384 ساعت 09:17 ق.ظ http://cactus.persianblog.com

تعویق کدومه داداش من
حق کدومه
حق دار کیه
فرضا اگه بگن که امتحان پارسال لغو بشه و امسال بجای پارسال هم امتحان بگیرن حق به حقدار می رسه؟ اون طفلیها که پارسال به حق قبول شدن باید بیان بشینن درس بخونن و سر مثلا یک ماه بیان امتحان بدن. این کجاش عدالته؟

امیدوار پنج‌شنبه 18 فروردین 1384 ساعت 07:58 ق.ظ

داخلی رو دارم دوره میکنم وگرنه اگه برای اولین بار بود که اصلا نمیتونستم الان بخونم! راستی این کتاب اطفال کامران احمدی واقعا کتاب چرتیه و دارم غصه میخورم که چرا رفتم و این کتابه رو خریدم! فقط خوبیش اینه که واکسیناسیون و شیر مادرو داره

توی کتابای خلاصه از همه بهتر رتبه برتر جراحی و نکات برتر روانپزشکیه


راستی پچشک داخلی پره ۸۲ رو چند زدی؟؟// ازینکه مال ۸۳ رو کم زدی اصلا ناراحت نباش و روحیه اتو از دست نده نمیدونم منظورت از اشتباه زیاد چند تاس ولی ناراحت نباش همه امون فکر میکنیم دیگران بهترن و بهتر از ما خوندن و جلو هستن و.... ولی از کجا معلوم شما از بقیه بهتر نزده باشی؟
توکلت به خدا باشه اگه اون بخواد همه چی حله و سر امتحان هم کمکت میکنه هرچند که شما هم خیلی خوب خوندی و چند تا تست غلط اصلا به این معنی نیست که سر امتحان هم همینطوری میشه. من که همیشه وقتی میخوام دلم اروم بگیره این ایه رو با خودم تکرار میکنم : و من توکلت علی الله فهو حسبه ( هرکسی به خدا توکل کنه همون خدا براش کفایت میکنه) منو ببین یه کلمه گفتی تست کم زدم چه جو منو گرفت دارم نصیحت میکنم!!!!!

راستی امتحان محاله عقب بیافته و دقیقا چهار هفته دیگه امتحانمونو میدیم



[ بدون نام ] پنج‌شنبه 18 فروردین 1384 ساعت 01:53 ق.ظ

میگن قضیه تعویق جدیه!
با اینکهحالشو ندارم ولی اگه قراره حق به حق دار برسه
خیالی نیست...

پسرک تنها پنج‌شنبه 18 فروردین 1384 ساعت 01:43 ق.ظ http://cactus.persianblog.com

بابابزرگ لطفا بلاگ اسکای که درست شد اینجارو یه دستی بکش

پسرک تنها پنج‌شنبه 18 فروردین 1384 ساعت 01:39 ق.ظ http://cactus.persianblog.com

امیدوار اگه من سرعت تورو داشتم فقط شب امتحان درس می خوندم!!
+++++++++++++++++
پچشک غصه نخور

پسرک تنها پنج‌شنبه 18 فروردین 1384 ساعت 12:26 ق.ظ http://cactus.persianblog.com

این کامنتهای طولانی رو کی گذاشته؟
بابابزرگ لطفا حذفشون کن

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 18 فروردین 1384 ساعت 12:24 ق.ظ

بابابزرگ خان!
اگه نمی نویسی؛لااقل کامنت دونی رو بی زحمت مرتب کن
مرسی

پچشک پنج‌شنبه 18 فروردین 1384 ساعت 12:22 ق.ظ

سلام
از غصه دارم میمیرم...!
داخلی های پره اسفند ۸۳ را زدم ؛با اینکه اسون به نظر می اومد؛اشتباه زیاد داشتم!!!حالا گیرم چند عدد مزبوط به سسیل بوده!
من که اتیش گرفتم؛خدا کنه شما ها خوب بزنین تا روحیه بگیرین.

[ بدون نام ] چهارشنبه 17 فروردین 1384 ساعت 10:12 ب.ظ




زن از ریشه زندگی
Thursday, May 06, 2004


نظرکرده های امامان!
شاید هیچ کدام از شما تا کنون با کسانی که مدعی هستند با روح امامها و مردگان در تماس هستند برخورد نکرده باشید. اما من از آنجایی که خیلی دیندار هستم!! شانس برخورد با اینجور آدمها را زیاد داشته ام. مثلاً استاد سه تارم می گفت: "یکی از دوستانش خانه ای خرید. چند روز پس از خرید آن خانه، یک روز به سراغ من آمد و گفت از خانه ما هر شب صداهای وحشتناک شنیده می شود و صبح که از خواب بیدار می شویم همه چیز به هم ریخته است. من یک شب به خانه این دوست رفتم و متوجه شدم که همه این خرابیها و سرو صداها کار یک روح است. به گوشه ای رفته و روح صاحب خانه را صدا کردم و با او صحبت کردم. او گفت این خانه متعلق به من است و راضی نیستم کسی در اینجا زندگی کند از این جهت هر کس در این خانه زندگی کند توسط من مورد اذیّت و آزار قرار خواهد گرفت. من با این روح صحبت کردم و او را راضی کردم که دیگر با اینها کاری نداشته باشد". هنوز این قصه سرایی تمام نشده بود که دو تا زن پشت درب کلاس در زدند. استاد از کلاس رفت بیرون و پس از یک مکالمه طولانی به داخل کلاس برگشت و گفت: اینها خواهران دوستم بودند. روح مرده هنوز آنها را اذیت می کند. اینها آمده اند اینجا که من دوباره با روح صحبت کنم. از برافروختگی صورت او به خوبی هویدا بود که قضیه چیز دیگریست. من اصلاً به روی خودم نیاوردم که اینجور حرفها برایم بسیار بی معنی است. فقط احساس کردم استاد کمی دیوانه است.
دختری در یکی از روستاهای شیراز مدعی شده بود در یکی از روزهای رمضان حضرت علی به اتاقش آمده و از آن پس همیشه به او سر می زند. عده زیادی ازشیراز به این روستا می رفتند و از این خانم دختر می خواستند از حضرت علی بخواهد که برایشان از خدا شفا بگیرد. اما یکی از این خانمهایی که بسیار هم متدیّن بود و همیشه سفره های نذر و نیازش پهن بود گفت: این خانم دختر همه حرفهایش بی سر و ته بود! من از مراجعه پیش این خانم دختر هیچ نتیجه ای عایدم نشد. مثل اینکه این دختر بیش از حد ساده لوح بود(البته من فکر می کنم خودش بیشتر از آن دختر ساده لوح بود که این همه راه از شیراز بکوب بکوب به یک روستای دورافتاده رفته است که با یک دیوانه ملاقات کند. جالب اینجاست که دیوانگی این دختر مسری است، چون یکی از دوستان من که با این دختر دوستی نزدیک دارد به تازگی ادعا می کند که او هم می تواند با امامان حرف بزند! معلوم نیست چرا این امامان فکری به حال میگرن دوستم نمی کنند!)
یک پسر نسبتاً زیبا که می خواست دست از لات و الواتی گذشته خویش بردارد و به اصطلاح آدم شود، برای جبران گذشته پر از خلاف خود به خواستگاری یک دختر فلج می رود اما خانواده او که احساس می کنند این پسر به خاطر ترحم می خواهد با دختر آنها ازدواج کند حاضر نشدند دخترخودشان را به این پسر بدهند. این پسر هم که حس فداکاری در وجودش گل کرده بود به خواستگاری یک دختر چشم چپ می رود. اما از آنجایی که همیشه احساسات تند خیلی زود فروکش می کنند مدتی پس از ازدواج این آقا پسر زیبا دیگر خجالت می کشید با این زن چشم چپ از خانه بیرون برود. همیشه هر جا می رفت تنها می رفت. زن که حس می کرد شوهرش به خاطر معیوب بودنش با او بیرون نمی رود دچار افسردگی شد و پس از مدتی دیوانه شد. وقتی بهبود یافت روزی به دیدارش رفتم. او گفت من می خواهم رازی را با تو در میان بگذارم، امیدوارم که به کسی نگویی. در ادامه گفت: "من نیمه شب یکی از شبهایی که شوهرم نگهبان بود از خواب بیدار شدم و یک نفر را با موهای بلند بالای سر خودم دیدم. اول فکر کردم خواهرشوهرم که به دلیل تنهایی ما به آنجا آمده بود از خواب بیدار شده و می خواهد به بچه اش شیر بدهد. اما کمی که دقت کردم دیدم خواهر شوهرم خوابیده و آن کسی که بالای سرم هست یک مرد است که مو و ریش بلند دارد. تا خواستم جیغ بکشم آن مرد گفت: "از من نترس من یک روح به کمال رسیده هستم. امام یا پیغمبر نیستم اما از آنها هم کمتر نیستم”.
اما از همه جالب تر ادعای ارتباط با جبرئیل است که از یکی از خویشاوندان خودم شنیدم. اصل ماجرا از این قرار است:
یکی از این آدم فروشهای مسجدی که به خاطر منافع خود حتی از لو دادن برادر خود هم بیم نداشت به زن برادرش می گوید هر سئوالی درباره رساله داشتی از خودم بپرس. این آقا همراه برادران و زنانشان در یک خانه زندگی می کردند. هر روز عصر خانم "ص" می گفت من می خواهم به اتاق بالا بروم و از سیّد(برادر شوهرش) مسائل دینی که در آنها اشکال دارم سؤال کنم. هیچ کس هم به خودش شکی راه نمی داد. تا اینکه یک روز زن آن سیّد برای انجام کاری به اتاق خودش مراجعه می کند. از آنجا که دمپایی ابری پوشیده بود، سیّد و خانم ص متوجه صدای پای او نمی شوند. با کمال تعجب همسر سید متوجه می شود که بله... شوهرش احکام رساله را به صورت عملی به زن برادر خود نشان می دهد! سیّد همسرش را تهدید می کند که از این ماجرا برای کسی نگوید وگرنه او را می کشد. خلاصه پس از این ماجرا خانم ص از ترس آبرو و از ترس اینکه مبادا این ماجرا جایی درز پیدا کند دیوانه می شود. حالا بشنوید از بقیه ماجرا:
چندی پیش تلفن منزل ما زنگ خورد. گوشی را که برداشتم با کمال ناباوری صدای خانم ص را از آن طرف خط شنیدم. اینکه می گویم در کمال ناباوری برای اینکه این خانم هیچ وقت با من ارتباط تلفنی نداشته است. با وجود اینکه از خویشاوندان بسیار نزدیک من است هیچگاه با هم ارتباط نداشته ایم. شماره مرا از خواهرش گرفته بود. بعد از اینکه کلی از مسائل متفرقه صحبت کرد گفت: به تازگی حالم خوب شده است. اینبار که مریض شدم به خاطر این بود که ایمانم را از گذشته قویتر کردم به همین دلیل نظر کرده امامان شدم و به خاطر شوکی که به روحم از دیدن امامان وارد شد دیوانه شدم. اما حالا آنها دارند به من روحیه می دهند و جبرئیل نیز با من در تماس است! خیلی ها می آیند پیش من تا برایشان دعا کنم.
حالا من حیران مانده ام که چرا این امامان و جبرئیل فقط به سراغ دیوانه ها می روند؟!
پارمیس سعدی | Comments (2) | 2:45:10 PM |

Tuesday, April 27, 2004


کجای دنیا هستیم؟!
روز جمعه در منزل یکی از آشنایان مهمان بودم. اتفاقاً آنها میهمان داشتند. یکی از میهمانها گفت: روز سه شنبه رفتیم به یک جایی که می گویند قدمگاه امیرالمؤمنین است. می گویند اگر 7 سه شنبه به این قدمگاه بروی حاجتت را برآورده می کند. البته برای اینکه حاجتت را بگویی باید شکل آن را بکشی من از آنها خواهش کردم برای تهیه عکس مرا به آنجا ببرند. این قدمگاه در یکی از کوچه باغهای چمران شیراز، جایی که به دامنه کوه منتهی می شود قرار دارد. از انتهای کوچه باغ تا محل قدمگاه در حدود ربع ساعت پیاده که برویم به شکاف غار مانندی می رسیم که می گویند قدمگاه امیرالمؤمنین است. حالا این امیرالمؤمنین پس از مرگ چگونه در اینجا قدم گذاشته است اصلاً معلوم نیست.شاید با خود فکر کنید اعتقاد به این جور جاها خاص مردم بی سواد است اما به گواهی کسانی که آنجا آمده بودند روزهای سه شنبه این قدمگاه پر است از آدمهای جورواجور. از قشر فقیر گرفته تا ثروتمند، از بی سواد گرفته تا تحصیل کرده. از زباله هایی نظیر کاسه و بشقاب یکبار مصرف مشخص بود که زائران این قدمگاه با خود آش نذری به آنجا می آورند. در دهانه این غار آنقدر شمع روشن کرده بودند که در نگاه اول با خود فکر می کردی این شمعها قندیل است که از سقف غار آویزان شده است. واقعاً دلم پر از درد شد. مردم دنیا در کجا هستند و ما در کجا؟ زمانی که کشورهای اروپایی سر از کرات دیگر درآورده اند یا اینکه از طریق کلنی در حال خلق موجودات هستند ما تازه باید با خرافاتی اینقدر احمقانه مبارزه کنیم. چرا هیچ کدام از این زائران از خود نمی پرسد که هیچ مرده ای تا به حال جای پا نداشته است. اگر جای پای امام ها اینقدر معجزه می کند باید عربستان و عراق خاکشان را بسته بندی کنند و بفروشند. اگر خود آنها برای هر جای پا بخواهند یک زیارتگاه بسازند دیگر جا برای راه رفتن خودشان باقی نمی ماند.
هزاران سال پیش وقتی مردم علت پدیده های گوناگون را نمی دانستند آن را به خدایان گوناگونی نسبت می دادند، اما افکار بعضی از ایرانیان هنوز در سه هزار سال پیش باقی مانده است. اگر چه فکر می کنند فقط به یک خدا اعتقاد دارند اما در جای پای خیالی یک امام شمع روشن کردن و حاجت طلبیدن چیزی به جز سنگ پرستی و چند خدایی نیست. اتفاقآ در کنار این قدمگاه که با شهر فاصله دارد شخصی در حال سؤاستفاده از حماقت مردم است. در آنجا هیچ خانه یا ساختمانی نبود ولی درست در نزدیکی غار ساختمانی در حال احداث است که معلوم است به زودی کافی شاپ این قدمگاه خواهد شد! امیدوارم که عکسها خود به تنهایی به اندازه کافی گویا باشند. پس از برگشتن از این قدمگاه احساس یأس شدیدی به من دست داد. چون احساس می کنم دارم وقت خودم را بیهوده تلف می کنم چون درصد کسانی که در ایران به اینترنت دسترسی دارند آنچنان زیاد نیست. آن عده هم که به اینترنت دسترسی دارند نمی توانم بگویم همه، اما اکثر آنها علاقه ای به تحقیق و مطالعه ندارند و بیشتر وقت خود را در چت یا سایتهای موسیقی یا پورنو می گذرانند. با این حساب فکر می کنم ایران ما تا آبادی فاصله زیادی دارد. اینترنت هم وسیله خوبی برای مبارزه با این خرافات نیست. من فکر می کنم تا زمانی که جمهوری اسلامی برقرار است کار روشنگری ثمر نخواهد داد. پس از سرنگونی جمهوری اسلامی است که می توان با استفاده از رسانه هایی که در دسترس همگان قرار دارد به کار روشنگری
ادامه داد. بنابر این من فکر می کنم مبارزه با جمهوری اسلامی باید در اولویت کارهای کسانی باشد که به ایران عشق می ورزند.
« عکس ها به زودی ...»
پارمیس سعدی | Comments (9) | 11:40:10 AM |

Friday, April 02, 2004


جای بسی تأسف است. ما عده ای وبلاگ نویس ادعای مبارزه با جمهوری اسلامی داریم اما همینکه می بینیم یک نویسنده معروف می شود حسادت باعث می شود مبارزه را فراموش کنیم و با هر چه در توان داریم در مخدوش کردن چهره حریف بکوشیم. از این رو مشخص می شود که عده ای از وبلاگ نویسها هدفشان مبارزه نیست. من در اینجا می خواهم از افشین زند که همیشه مرا در چرخاندن وبلاگم یاری کرده تشکر کنم. این آقایی که برچسب اطلاعاتی به افشین زند می زند چه بسا یکی از کسانی باشد که افشین زند در رونق گرفتن وبلاگش به او کمک زیادی کرده باشد. چگونه ممکن است کسی که از نویسندگان مختلف دعوت به همکاری می کند و خودش هر روز هفته به روشنگری می پردازد یک اطلاعاتی باشد.چرا باید لینک بسیاری از وبلالگهای خردگرایانه و سیاسی در وبلاگ ایشان دیده شود؟ آیا کسی که اطلاعاتی است می تواند این همه به رونق وبلاگهای افشاگر کمک کند. خود من قبلاً فقط در سایت کافر قلم می زدم. افشین زند بود که مرا دعوت به وبلاگ نویسی کرد و در این راه بسیار بسیار مرا یاری نمود.ایشان حتی گاهی پیشنهاد ترجمه بعضی ازمتون جالب را می دادند. آیا می توان پذیرفت کسی که در سایتهای گوناگون و در وبلاگ خود همواره به روشنگری پرداخته از اعضای اطلاعات باشد؟ اگر او اطلاعاتی بود با این کارش آب به آسیاب دشمن خود نمی ریخت؟ کسی که این روزها با اسم رفیع سعی میکند چهره افشین زند را مخدوش کند یک شخص حسود بیشتر نیست که حسادت دیوانه اش کرده است. هیچ وبلاگ نویسی به اندازه افشین زند معروف نشده است. به هر وبلاگی که سر می زنیم لینکی از اعتراض یا آزادی در آنجا می بینیم. اگر افشین زند اطلاعاتی بود پس چرا وبلاگ او هک

که ایشان کار وبلاگ نویسی را دوباره از سر بگیرند. به یاوه های افراد حسود هم توجهی نکند.
پارمیس سعدی | Comments (87) | 11:23:19 AM |

Wednesday, March 31, 2004


همه کشفیات علمی که تا کنون در دنیا صورت گرفته است بر پایه این باور که نظام طبیعت قانونمند است صورت گرفته است. تنها چیزی به صورت قانون در می آید که هیچگاه خلاف آن ثابت نشود. در غیر این صورت هیچ اختراع یا کشفیات علمی به وقوع نمی پیوست. بدون قانون مکانیک هیچ ساعتی کار نخواهد کرد. یا اگر قانون الکتریسته نبود هیچ وسیله برقی قابل اختراع نبود . اگر قانونی برای یک بار در طبیعت نقض شود دیگر نمی توان آن را قانون نامید.زیرا هیچ تضمینی وجود ندارد که برای بار دوم آن قانون طبیعی نقض نشود.از اینرو باور به معجزه که سرپیچی از قانون طبیعت است از نظر علمی مردود است. حضرت محمد هر وقت برای اثبات نبوتش از او معجزه می خواستند می گفت من هم انسانی همانند شما هستم و فقط یک بیم دهنده هستم.حالا چگونه عده ای از نوه ی نبیره ی نتیجه ی ندیده ی او معجزه می بینند؟ عده ای می گویند که با چشم خود شفا پیدا کردن فلج را در حرم امام هشتم مسلمین دیده اند یا از افراد قابل اعتماد درباره اینگونه معجزات شنیده اند. اگر مسلمین معتقد هستند که سرنوشت همه به دست خداست و بدون رضایت او برگی از درخت فرو نمی ریزد پس فلج شدن شخص به اراده خداست. از این پس مادران نباید بچه های خود را واکسینه کنند. حالا در نظر بگیرید که شخصی به خواست خدا فلج شده است، چرا برای شفا یافتن این مریض والدینش باید با التماس و خواهش از خدا بخواهند او را شفا بدهد؟ چرا خدا دوست دارد دست نیاز به سوی او بلند کنند و از او بخواهند که در نظر خود نسبت به شخص مورد نظر تجدید نظر کند؟ آیا اگر دعای شخصی برآورده شود به این معنی نیست که خدا سست اراده است. آیا به این معنی نیست که او ناعادل است ؟ آیا به این معنی نیست که او ناتوان است و قادر نیست قوانین خود را حفظ کند؟ آیا علم او ناقص نیست؟ وقتی خدا قانون طبیعت را نقض می کند چه انتظاری از بشر می توان داشت؟چرا خدا نیاز به دلال دارد؟ چرا حتما باید توسط واسطه هایی که شاید از بسیاری از ما انسانهای زنده خطا کارتر بوده اند به التماسهای ما گوش کند؟ چرا باید آش نذری بپزیم و به خدا رشوه بدهیم تا خواست ما را برآورده کند؟ اگر خدا با در خواست ما نظرش را عوض می کند یعنی اینکه خواست و اراده ما بر اراده خدا برتری پیدا می کند. یعنی در موقع اجابت دعایمان بر خدا برتری پیدا میکنیم. زیرا با قدرت پافشاری بر خواسته خویش خدا را مجبور به اطاعت کردیم. در اینجا با اصرار خود خدا را فرمانبردار و مطیع کردیم.پس از اجابت دعا چقدر از خدا باقی میماند؟
کسانی که مدعی هستند با چشم خود شفا یافتن فلج را دیده اند کدام یک از آنها قبل از معجزه بیمار را معاینه کرده است؟
من خودم شخصاً با یکی از این شفا یافته ها تماس داشته ام. پسر عمویم بر اثر اثابت تیر به یکی از پاهایش توانایی ورزشهایی نظیر کوهنوردی را از دست داده بود. من هر هفته همراه برادرانم به کوهنوردی می رفتم. یکبار این عموزاده به مشهد رفت . وقتی برگشت با شوق زیاد به همه گفت امام رضا مرا شفا داده است. از این هفته می خواهم همراه شما به کوه بیایم. هیچ کس از این عموزاده به خاطر موضع انقلابی که داشت خوشش نمی آمد.هیچ کس هم روی اینکه به این عموزاده بگوید موضوع شفا یافتن او دروغی بیش نیست نداشت. من همیشه آدم رکی بوده ام . با وجود اینکه خوشمان نمی آمد این عموزاده را در جمع خود ببینیم با وجود بچگی دوست داشتم مشتش را باز کنم. به او گفتم عمو جان ما فردا می خواهیم به کوه برویم .حالا که گفتی شفا پیدا کردی این هفته با ما به کوه بیا . او در جواب من گفت عمو جان پاهایم درد می کند. من که از پررویی چیزی کم نداشتم به این عموزاده دروغگو گفتم چی شد مگه تو شفا پیدا نکرده بودی؟ او در جواب من گفت عمو جان، خیلی بهتر شده ام در جوابش گفتم مثل اینکه این امام رضای شما خیلی وارد نبوده و نصفه نیمه شما را شفا داده است. شاید هم بقیه شفا را گذاشته برای دفعه بعد.خودش هم از حاضر جوابی من خنده اش گرفت. همه شفا یافتگان از این قماش هستند.
اما ناگفته نماند گاهی اوقات دیده شده است که بعضی ها به صورت معجزه آسایی از یک بیماری رهایی پیدا کرده اند. اما چرا باید همه اینها را به امامها یا خدا نسبت بدهیم؟
بدن انسان دارای مکانیسم عجیبی است. دکترها معتقدند که امیدواری باعث افزایش هورمونها و تغییرات خاصی در سیستم عصبی می شود که در بعضی موارد منجر به بهبودی مریض می شود. در نقطه مقابل آن یأس و نا امیدی باعث بدتر شدن بیماری می شود.اعتقاد به بهبودی است که با مکانیسمهای پیچیده منجر به تغییراتی در سطح هورمونها و دیگر مواد شیمیایی بدن می شود و بدن را به سمت تغییرات مثبت سوق می دهد و گرنه از هیچ انسان مرده ای کاری بر نمی آید.اگر از این مرده ها کاری بر می آمد در زمان حیات خود هنگامی که انگور سمی خورده بودند و از درد به دور خود می پیچیدند از خدا می خواستند آنها را شفا بدهد.اگر خدا با التماس و تمنا به حرف بنده هایش گوش می دهد و یا باید واسطه جلو بیندازیم تا به حرفمان گوش دهد پس خیلی کمبود شخصیت دارد که باید به پایش بیفتیم تا حرفمان را گوش دهد!
چرا بین بنده ایش تفاوت قائل می شود؟ میلیونها انسان غیر مسلمان که حسن و حسین نمیشناشند تکلیفشان چیست؟چقدر این خدا شکموست که باید شله زرد یا گوشت قربانی برای او ببریم تا دعای ما را اجابت کند. خدا برای اجابت دعای مریض ها چه معیاری دارد؟ چرا همه آنهایی که به امامزاده های جورواجور مراجعه می کنند شفا پیدا نمی کنند؟ اگر معیار باور به معجزه و به خدا و واسطه هست که همه زائرین حرم امامان و امامزاده ها در این امر مشترک هستند؟اگر معیار خدا حجم دعا ها و نذورات هست، پس خدا که رشوه گیر است چرا باید رشوه حرام باشد؟
پارمیس سعدی | Comments (18) | 12:57:37 PM |

Thursday, March 25, 2004


دین الهی
عجب دین پر از کینی ...... عجب آیین مسکینی
عجب شرمی، عجب ننگی ....... عجب آیین هفت رنگی
عجب شمشیر برانی ....... عجب اللهِ نادانی
عجب دینی، عجب شرعی ....... عجب ظلمی، عجب قهری
عجب بر من، عجب بر تو ....... عجب بر کوری هر دو
عجب بر عقل کور ما ....... که خود کردیم، به خود اینها
عجب بر ما، عجب بر ما ....... که گشتیم بنده الله
عجب ظلمی، عجب زوری ....... عجب از اینهمه کوری
عجب گندی، عجب گندی ....... عجب آیین ارجمندی
عجب الله زورمندی ....... عجب دیو تنومندی
عجب معراج والایی ....... عجب کذبی، عجب راهی
محمد، ای رسول الله ....... تو ای، الله تازیها
شنیدم من کلامت را ....... بخواندم من کتابت را
بدیدم من نشانت را ....... بگیر اکنون جوابت را:
عجب دینی تو آوردی ....... عجب لطفی به ما کردی
عجب ظلمی بپا کردی ....... و ایران را فدا کردی
چرا آزادگی ننگ است؟ ....... مگر الله تو منگ است؟
چرا دین خدا، جنگ است؟ ....... چرا پاسخ به عشق، سنگ است؟
چرا با ما تو میجنگی ؟ ....... بس است ظلمت، بس است ننگی
تحمل از برای چه؟ ....... تأمل از برای چه؟
شکن ای هموطن، اکنون سکوت را ....... شکن افسونگرِ بی تار و پود را
چو اکنون روز میعاد است ....... جواب ظلم، فریاد است:
بنام تو الله عزّ وجل ....... چه دیوانگیها، تو داری به سر؟
بجز، سنگ و سنگسار و شلاق و زور ....... بجز مِحنت و غفلت و درد و جور
بجز جنگ و کشتار و ظلم و عزا ....... بجز شهوت و غارت و فتنه ها
بجز ابلهی و ذلیلی و زجر ....... بجز خودپرستی و آیات جعل
به چنته، نداری تو چیز دگر ....... خرافه سرایی و آیین شر
دراز مدتی، باورم بر تو بود ....... کنون، شرمسارم از این رهنمود
قطعه شعری از کتاب "جادوی سیاه"؛
نوشته: عبدالرضا حیدری

پارمیس سعدی | Comments (9) | 10:03:42 AM |

Thursday, March 18, 2004


کی انقلابی تر است؟
[مرجع یادداشت]
عده ای از ما که ادعای روشنفکری و خرد گرایی داریم هرگز حاضر نیستیم حتی در قبال یافتن حقیقت نیز از موضع خود پایین بیاییم و بگوییم فلانی که بینش و منشش با من تفاوت دارد، در مورد بهمان مسئله بخصوص رأی درستی دارد. با کسی که خصومت پیدا می کنیم دیگر چشمانمان را می بندیم و همه حرفهای او را هر جور که خودمان دلمان خواست تعبیر و توجیه می کنیم.آقای علی جوادی طی مقاله ای در سایت ایسکرا ضمن جدا سازی افراد به دو دسته انقلابی و ضد انقلابی در ادامه اظهار داشته اند که:" هر کسى که تا دیروز در کنار و حامى رژیم اسلامى بوده و امروز علیرغم میل و تمایل باطنىاش از خدمت عزل شده است، اتوماتیک وار جایگاهش را در صف مدافعین رفراندوم پیدا میکند. بخشهایى از سلطنت طلبان و رژیم سابقیها و مدافعان ساواک نیز به این طیف تعلق دارند. به قول آقاى باقرزاده "از محسن سازگارا و محمد ملکى و حشمت الله طبرزدى و عباس امیر انتظام گرفته تا رضا پهلوى، و از انجمنهاى دانشجویى وابسته به دفتر تحکیم وحدت یا مستقل از آن گرفته تا جبهه ملى و اکثریت قریب به اتفاق سازمانهاى سیاسى مختلف چپ و راست و سرتاسرى و قومى و ملى، طرح رفراندوم را پیش کشیدهاند.”
ابتدا باید روشن کنیم انقلاب به چه معنی است؟ اگر انقلاب به مفهوم ایجاد دگرگونی است با مبارزات بدور از خشونت نیز می توان دگرگونی ایجاد کرد.اعتصابات معلمین و تحصنها هم نمونه هایی از مبارزات بدور از خشونت هستند که می توانند به مرور منشاء تغییرات بزرگی شوند.شاهزاده رضا پهلوی ، بارها هم در مصاحبه های خود و هم در سایتشان از مبارزه بدور از خشونت سخن گفته اند. صحبت از اعتصابات کارگری هم چیزی نیست که تنها شما به آن اشاره کرده باشید. رفراندومی هم که بارها ایشان از آن سخن گفته اند رفراندوم پس از سرنگونی رژیم است نه رفراندوم در درون رژیم. ایشان هیچ وقت از رفراندوم برای تغییر رژیم صحبت نکرده اند. بلکه همواره گفته اند وظیفه من مبارزه تا روزیست که مردم بتوانند پس از سرنگونی رژیم توسط رفراندوم به نوع حکومت مورد علاقه خود رأی دهند. این رفراندوم با آنچه انجمنهای وابسته به دفتر تحکیم وحدت و کسانی نظیر حشمت الله طبرزدی مد نظر دارند و رفراندوم در درون رژیم است تفاوت بسیار عمده دارد.چرا سعی نمی کنید این دو را از هم تفکیک کنید؟ چرا برای ضدیت با کسی اول به گفته هایش دقت نمی کنید؟ تا کی می خواهید از روی هوا حرف بزنید؟ اگر به مصاحبه های شاهزاده رضا پهلوی دقت کرده باشید یا حد اقل یک بار به سایت او سر زده باشید متوجه می شوید که ایشان از هر کسی بیشتر خواهان انقلاب هستند. اما انقلاب بدون خونریزی یا به عبارتی مبارزه بدور از خشونت. در عوض آن انقلابی که شما از آن سخن می گویید انقلابی خونین است. شما از مردم انتظار دارید که اسلحه بدست بگیرند و بر روی عوامل رژیم آتش بگشایند. آخر کدام احمقی هست که برای مبارزه با دشمن خود به نقطه قوت او حمله کند؟ کدام یک از این اعتراضاتی که در شهرهای مختلف صورت گرفته است حتی برای یک گام رژیم را به عقب برده است؟ اما اگر مردم شیوه های مبارزه بدور از خشونت را یاد بگیرند ، متوجه می شوند که باید مبارزه را از نقاطی که دشمن در آن ضعف دارد شروع کنند .
اگر مردم سعی کنند از نظر اقتصادی به رژیم ضربه بزنند ضربه آنها کاری تر خواهد بود یا اینکه اسلحه به دست بگیرند و به خیابان بیایند؟مگر لزوم پیروزی یافتن داشتن برتری نیست؟ چگونه مردم با مبارزه مسلحانه می توانند بر رژیم تا دندان مسلح برتری بیابند و پیروز شوند؟ اصلاً چند درصد از مردم حاضرند ریسک کتک خوردن و زخمی شدن و زندان رفتن را بپذیرند؟ من خودم در 18 تیر امسال شاهد بودم که عده زیادی به خیابان ریخته بودند، اما فقط نیروی انتظامی که یونیفورم پوشیده بودند سه برابر مردم عادی بودند. باضافه کسانیکه ظاهر فریبنده ای داشتند اما در حقیقت از عوامل رژیم بودند. برای مثال در این روز من پسری را دیدم که موهای بلندی داشت. حتی زیر ابروهایش را هم برداشته بود(کاری که بعضی از پسر ها جدیداً می کنند) اما بی سیم از زیر پیراهنش در آورد و چیزهایی را به فرمانده خود گزارش داد. با ماشین 4 بار دور بلوار دور زدیم و هر چهار بار این پسر را که ظاهر فریبنده ای داشت در حال صحبت کردن با بیسیم دیدیم. هیچ کس جرأت جیک کشیدن نداشت. هر از گاهی هم مأمورها عده ای را با باتوم می زدند و بقیه فرار می کردند.حالا بگویید تا حالا چه کسی دیده که کتک خوردن(انقلاب به تعبیر کمونیست ها) منشاء تحول بشود؟ حال قضاوت کنید کی انقلابی است و کی ضد انقلاب.اصلا شما که بیرون از گود نشسته اید و می گویید لنگش کن چقدر برای انقلابی که در راه است هزینه کرده اید؟ تا چه حد سعی کرده اید به خاطر مردم بدبخت ایران از عداوتها و دشمنیهای بی مورد خود کم کنید؟ چقدر اسلحه خریده اید و به درون کشور فرستاده اید؟ رفراندومی که شعار ماست رفراندوم پس از سرنگونی رژیم است. مبارزه ای که شاهزاده از آن صحبت می کنند به مراتب بسیار زودتر از آن مبارزه انقلابی که مد نظر شماست ثمر می دهد. چون مبارزه بدور از خشونت پاشنه آشیل رژیم را هدف قرار می دهد در حالیکه مبارزه شما متوجه نقاط قوت رژیم است. به جای اینکه مردم به خیابان بریزند و کتک بخورند و بی نتیجه به خانه هایشان برگردند می توانند منابع اقتصادی رژیم را مورد تهدید قرار دهند. مثلاً همانطور که شاهزاده رضا پهلوی گفته اند کم کاری کنند، اعتصاب کنند، دستگاهها را خراب کنند ، پولهایشان را از بانکها بیرون بکشند، قبض آب و برق و تلفن را پرداخت نکنند، سر کلاسهای درس حاضر نشوند،از افسر مافوق خود نافرمانی کنند، از ارتش بیرون بیایند و ...با این کارهاست که می شود به رژیم ضربه زد نه با کتک خوردن و کشته شدن. ما به جانهای جوانانمان برای ساختن ایران فردا نیاز داریم.جسد جوانان به کار ایران فردا نمی خورد. پویایی و حرکت و تدبیر آنهاست که به رژیم ضربه خواهد زد. پس لطف کنید وقتی صف انقلابیها را از ضد انقلابی ها جدا می کنید اول دقات کنید کی بیشتر انقلابی است.
پارمیس سعدی | Comments (11) | 9:14:25 AM |

Wednesday, March 17, 2004


چهارشنبه سوری در شیراز
چهارشنبه سوری در شهر شیراز از شور و شوق زیادی برخوردار بود. در بلوار جمهوری و همینطور چمران مردم شور و هیجان زیادی از خود نشان می دادند. در همه جا صدای ترقّه شنیده می شد. منورها آسمان شهر شیراز را زیبا کرده بودند. در بعضی از گوشه ها چند جوان دور هم جمع شده بودند و می رقصیدند، اما به خاطر موقعیت پارک حاشیه ای چمران، آتش بازی آنچنان زیاد نبود. بیشتر جوانها دور هم جمع شده بودند و از پریدن روی آتش خبری نبود. نیروی انتظامی هر از گاهی با باتون دنبال جوانها می دوید اما کسی را ندیدم بزنند. بعد از کمی تعقیب آنها را رها می کردند. اما اگر تعداد جوانها خیلی زیاد می شد آنها را متفرق می کردند همین نشان دهنده وحشت رژیم از مردم است، ولی جوانی را دیدم که موتور سیکلت پلیس را واژگون کرد. ناگفته نماند که نیروی انتظامی ابتدای راه ورودی به چمران را بسته بود. ما از یک کوچه که به چمران وصل می شد دور از چشم نیروی انتظامی وارد چمران شدیم. اگر نیروی انتظامی چمران را نبسته بود حتماً تعداد مردم سه برابر می شد. من چیزی از چهارشنبه سوری در دوران رژیم سابق به خاطر نمی آورم. چون فقط در کوچه خودمان آتش روشن می کردیم و به سطح شهر نمی رفتیم. خیلی دلم می خواهد بدانم شیرازیها در رژیم گذشته چگونه چهارشنبه سوری را برگزار می کردند. آیا همانند این سالها همه به خیابان می آمدند یا اینکه هر کسی در کوچه خودش آتش روشن می کرد؟ وقتی پلیس به من و همراهانم گفت لطفاً بروید جمع نشوید خیلی دلم می خواست از او بپرسم از چه چیزی واهمه دارید که نمی گذارید دسته های جوانها ازتعدادی که مد نظر خودتان هست بیشتر شود؟دسته ای که ما می خواستیم در کنار آنها بایستیم فقط ترقه بازی می کردند و فشفشه داشتند. اما نیروی انتظامی گفت لطفاً بروید و اینجا نایستید. اما از باتون که آماده در دستشان بود، نه در کنار شلوارشان، می فهمیدم که چقدر از مردم وحشت دارند. ای کاش همه مردم به این درجه از آگاهی می رسیدند که دیکتاتورها از خود قدرتی ندارند و هر چه دارند از مردم است.ای کاش همه می دانستند که این رژیم است که از مردم می ترسد، مردم نباید ترسی از این اوباشها در دل داشته باشند. ای کاش مردم قدرت خود را درک می کردند. آرزو می کنم سال آینده چهارشنبه سوری را در کنار دوستان تبعیدی که پس از مرگ رژیم به ایران آمده اند برگزار کنیم. به امید آن روز.
پاینده باد ایران
پارمیس سعدی | Comments (2) | 10:08:38 AM |









[ بدون نام ] چهارشنبه 17 فروردین 1384 ساعت 10:12 ب.ظ




زن از ریشه زندگی
Thursday, May 06, 2004


نظرکرده های امامان!
شاید هیچ کدام از شما تا کنون با کسانی که مدعی هستند با روح امامها و مردگان در تماس هستند برخورد نکرده باشید. اما من از آنجایی که خیلی دیندار هستم!! شانس برخورد با اینجور آدمها را زیاد داشته ام. مثلاً استاد سه تارم می گفت: "یکی از دوستانش خانه ای خرید. چند روز پس از خرید آن خانه، یک روز به سراغ من آمد و گفت از خانه ما هر شب صداهای وحشتناک شنیده می شود و صبح که از خواب بیدار می شویم همه چیز به هم ریخته است. من یک شب به خانه این دوست رفتم و متوجه شدم که همه این خرابیها و سرو صداها کار یک روح است. به گوشه ای رفته و روح صاحب خانه را صدا کردم و با او صحبت کردم. او گفت این خانه متعلق به من است و راضی نیستم کسی در اینجا زندگی کند از این جهت هر کس در این خانه زندگی کند توسط من مورد اذیّت و آزار قرار خواهد گرفت. من با این روح صحبت کردم و او را راضی کردم که دیگر با اینها کاری نداشته باشد". هنوز این قصه سرایی تمام نشده بود که دو تا زن پشت درب کلاس در زدند. استاد از کلاس رفت بیرون و پس از یک مکالمه طولانی به داخل کلاس برگشت و گفت: اینها خواهران دوستم بودند. روح مرده هنوز آنها را اذیت می کند. اینها آمده اند اینجا که من دوباره با روح صحبت کنم. از برافروختگی صورت او به خوبی هویدا بود که قضیه چیز دیگریست. من اصلاً به روی خودم نیاوردم که اینجور حرفها برایم بسیار بی معنی است. فقط احساس کردم استاد کمی دیوانه است.
دختری در یکی از روستاهای شیراز مدعی شده بود در یکی از روزهای رمضان حضرت علی به اتاقش آمده و از آن پس همیشه به او سر می زند. عده زیادی ازشیراز به این روستا می رفتند و از این خانم دختر می خواستند از حضرت علی بخواهد که برایشان از خدا شفا بگیرد. اما یکی از این خانمهایی که بسیار هم متدیّن بود و همیشه سفره های نذر و نیازش پهن بود گفت: این خانم دختر همه حرفهایش بی سر و ته بود! من از مراجعه پیش این خانم دختر هیچ نتیجه ای عایدم نشد. مثل اینکه این دختر بیش از حد ساده لوح بود(البته من فکر می کنم خودش بیشتر از آن دختر ساده لوح بود که این همه راه از شیراز بکوب بکوب به یک روستای دورافتاده رفته است که با یک دیوانه ملاقات کند. جالب اینجاست که دیوانگی این دختر مسری است، چون یکی از دوستان من که با این دختر دوستی نزدیک دارد به تازگی ادعا می کند که او هم می تواند با امامان حرف بزند! معلوم نیست چرا این امامان فکری به حال میگرن دوستم نمی کنند!)
یک پسر نسبتاً زیبا که می خواست دست از لات و الواتی گذشته خویش بردارد و به اصطلاح آدم شود، برای جبران گذشته پر از خلاف خود به خواستگاری یک دختر فلج می رود اما خانواده او که احساس می کنند این پسر به خاطر ترحم می خواهد با دختر آنها ازدواج کند حاضر نشدند دخترخودشان را به این پسر بدهند. این پسر هم که حس فداکاری در وجودش گل کرده بود به خواستگاری یک دختر چشم چپ می رود. اما از آنجایی که همیشه احساسات تند خیلی زود فروکش می کنند مدتی پس از ازدواج این آقا پسر زیبا دیگر خجالت می کشید با این زن چشم چپ از خانه بیرون برود. همیشه هر جا می رفت تنها می رفت. زن که حس می کرد شوهرش به خاطر معیوب بودنش با او بیرون نمی رود دچار افسردگی شد و پس از مدتی دیوانه شد. وقتی بهبود یافت روزی به دیدارش رفتم. او گفت من می خواهم رازی را با تو در میان بگذارم، امیدوارم که به کسی نگویی. در ادامه گفت: "من نیمه شب یکی از شبهایی که شوهرم نگهبان بود از خواب بیدار شدم و یک نفر را با موهای بلند بالای سر خودم دیدم. اول فکر کردم خواهرشوهرم که به دلیل تنهایی ما به آنجا آمده بود از خواب بیدار شده و می خواهد به بچه اش شیر بدهد. اما کمی که دقت کردم دیدم خواهر شوهرم خوابیده و آن کسی که بالای سرم هست یک مرد است که مو و ریش بلند دارد. تا خواستم جیغ بکشم آن مرد گفت: "از من نترس من یک روح به کمال رسیده هستم. امام یا پیغمبر نیستم اما از آنها هم کمتر نیستم”.
اما از همه جالب تر ادعای ارتباط با جبرئیل است که از یکی از خویشاوندان خودم شنیدم. اصل ماجرا از این قرار است:
یکی از این آدم فروشهای مسجدی که به خاطر منافع خود حتی از لو دادن برادر خود هم بیم نداشت به زن برادرش می گوید هر سئوالی درباره رساله داشتی از خودم بپرس. این آقا همراه برادران و زنانشان در یک خانه زندگی می کردند. هر روز عصر خانم "ص" می گفت من می خواهم به اتاق بالا بروم و از سیّد(برادر شوهرش) مسائل دینی که در آنها اشکال دارم سؤال کنم. هیچ کس هم به خودش شکی راه نمی داد. تا اینکه یک روز زن آن سیّد برای انجام کاری به اتاق خودش مراجعه می کند. از آنجا که دمپایی ابری پوشیده بود، سیّد و خانم ص متوجه صدای پای او نمی شوند. با کمال تعجب همسر سید متوجه می شود که بله... شوهرش احکام رساله را به صورت عملی به زن برادر خود نشان می دهد! سیّد همسرش را تهدید می کند که از این ماجرا برای کسی نگوید وگرنه او را می کشد. خلاصه پس از این ماجرا خانم ص از ترس آبرو و از ترس اینکه مبادا این ماجرا جایی درز پیدا کند دیوانه می شود. حالا بشنوید از بقیه ماجرا:
چندی پیش تلفن منزل ما زنگ خورد. گوشی را که برداشتم با کمال ناباوری صدای خانم ص را از آن طرف خط شنیدم. اینکه می گویم در کمال ناباوری برای اینکه این خانم هیچ وقت با من ارتباط تلفنی نداشته است. با وجود اینکه از خویشاوندان بسیار نزدیک من است هیچگاه با هم ارتباط نداشته ایم. شماره مرا از خواهرش گرفته بود. بعد از اینکه کلی از مسائل متفرقه صحبت کرد گفت: به تازگی حالم خوب شده است. اینبار که مریض شدم به خاطر این بود که ایمانم را از گذشته قویتر کردم به همین دلیل نظر کرده امامان شدم و به خاطر شوکی که به روحم از دیدن امامان وارد شد دیوانه شدم. اما حالا آنها دارند به من روحیه می دهند و جبرئیل نیز با من در تماس است! خیلی ها می آیند پیش من تا برایشان دعا کنم.
حالا من حیران مانده ام که چرا این امامان و جبرئیل فقط به سراغ دیوانه ها می روند؟!
پارمیس سعدی | Comments (2) | 2:45:10 PM |

Tuesday, April 27, 2004


کجای دنیا هستیم؟!
روز جمعه در منزل یکی از آشنایان مهمان بودم. اتفاقاً آنها میهمان داشتند. یکی از میهمانها گفت: روز سه شنبه رفتیم به یک جایی که می گویند قدمگاه امیرالمؤمنین است. می گویند اگر 7 سه شنبه به این قدمگاه بروی حاجتت را برآورده می کند. البته برای اینکه حاجتت را بگویی باید شکل آن را بکشی من از آنها خواهش کردم برای تهیه عکس مرا به آنجا ببرند. این قدمگاه در یکی از کوچه باغهای چمران شیراز، جایی که به دامنه کوه منتهی می شود قرار دارد. از انتهای کوچه باغ تا محل قدمگاه در حدود ربع ساعت پیاده که برویم به شکاف غار مانندی می رسیم که می گویند قدمگاه امیرالمؤمنین است. حالا این امیرالمؤمنین پس از مرگ چگونه در اینجا قدم گذاشته است اصلاً معلوم نیست.شاید با خود فکر کنید اعتقاد به این جور جاها خاص مردم بی سواد است اما به گواهی کسانی که آنجا آمده بودند روزهای سه شنبه این قدمگاه پر است از آدمهای جورواجور. از قشر فقیر گرفته تا ثروتمند، از بی سواد گرفته تا تحصیل کرده. از زباله هایی نظیر کاسه و بشقاب یکبار مصرف مشخص بود که زائران این قدمگاه با خود آش نذری به آنجا می آورند. در دهانه این غار آنقدر شمع روشن کرده بودند که در نگاه اول با خود فکر می کردی این شمعها قندیل است که از سقف غار آویزان شده است. واقعاً دلم پر از درد شد. مردم دنیا در کجا هستند و ما در کجا؟ زمانی که کشورهای اروپایی سر از کرات دیگر درآورده اند یا اینکه از طریق کلنی در حال خلق موجودات هستند ما تازه باید با خرافاتی اینقدر احمقانه مبارزه کنیم. چرا هیچ کدام از این زائران از خود نمی پرسد که هیچ مرده ای تا به حال جای پا نداشته است. اگر جای پای امام ها اینقدر معجزه می کند باید عربستان و عراق خاکشان را بسته بندی کنند و بفروشند. اگر خود آنها برای هر جای پا بخواهند یک زیارتگاه بسازند دیگر جا برای راه رفتن خودشان باقی نمی ماند.
هزاران سال پیش وقتی مردم علت پدیده های گوناگون را نمی دانستند آن را به خدایان گوناگونی نسبت می دادند، اما افکار بعضی از ایرانیان هنوز در سه هزار سال پیش باقی مانده است. اگر چه فکر می کنند فقط به یک خدا اعتقاد دارند اما در جای پای خیالی یک امام شمع روشن کردن و حاجت طلبیدن چیزی به جز سنگ پرستی و چند خدایی نیست. اتفاقآ در کنار این قدمگاه که با شهر فاصله دارد شخصی در حال سؤاستفاده از حماقت مردم است. در آنجا هیچ خانه یا ساختمانی نبود ولی درست در نزدیکی غار ساختمانی در حال احداث است که معلوم است به زودی کافی شاپ این قدمگاه خواهد شد! امیدوارم که عکسها خود به تنهایی به اندازه کافی گویا باشند. پس از برگشتن از این قدمگاه احساس یأس شدیدی به من دست داد. چون احساس می کنم دارم وقت خودم را بیهوده تلف می کنم چون درصد کسانی که در ایران به اینترنت دسترسی دارند آنچنان زیاد نیست. آن عده هم که به اینترنت دسترسی دارند نمی توانم بگویم همه، اما اکثر آنها علاقه ای به تحقیق و مطالعه ندارند و بیشتر وقت خود را در چت یا سایتهای موسیقی یا پورنو می گذرانند. با این حساب فکر می کنم ایران ما تا آبادی فاصله زیادی دارد. اینترنت هم وسیله خوبی برای مبارزه با این خرافات نیست. من فکر می کنم تا زمانی که جمهوری اسلامی برقرار است کار روشنگری ثمر نخواهد داد. پس از سرنگونی جمهوری اسلامی است که می توان با استفاده از رسانه هایی که در دسترس همگان قرار دارد به کار روشنگری
ادامه داد. بنابر این من فکر می کنم مبارزه با جمهوری اسلامی باید در اولویت کارهای کسانی باشد که به ایران عشق می ورزند.
« عکس ها به زودی ...»
پارمیس سعدی | Comments (9) | 11:40:10 AM |

Friday, April 02, 2004


جای بسی تأسف است. ما عده ای وبلاگ نویس ادعای مبارزه با جمهوری اسلامی داریم اما همینکه می بینیم یک نویسنده معروف می شود حسادت باعث می شود مبارزه را فراموش کنیم و با هر چه در توان داریم در مخدوش کردن چهره حریف بکوشیم. از این رو مشخص می شود که عده ای از وبلاگ نویسها هدفشان مبارزه نیست. من در اینجا می خواهم از افشین زند که همیشه مرا در چرخاندن وبلاگم یاری کرده تشکر کنم. این آقایی که برچسب اطلاعاتی به افشین زند می زند چه بسا یکی از کسانی باشد که افشین زند در رونق گرفتن وبلاگش به او کمک زیادی کرده باشد. چگونه ممکن است کسی که از نویسندگان مختلف دعوت به همکاری می کند و خودش هر روز هفته به روشنگری می پردازد یک اطلاعاتی باشد.چرا باید لینک بسیاری از وبلالگهای خردگرایانه و سیاسی در وبلاگ ایشان دیده شود؟ آیا کسی که اطلاعاتی است می تواند این همه به رونق وبلاگهای افشاگر کمک کند. خود من قبلاً فقط در سایت کافر قلم می زدم. افشین زند بود که مرا دعوت به وبلاگ نویسی کرد و در این راه بسیار بسیار مرا یاری نمود.ایشان حتی گاهی پیشنهاد ترجمه بعضی ازمتون جالب را می دادند. آیا می توان پذیرفت کسی که در سایتهای گوناگون و در وبلاگ خود همواره به روشنگری پرداخته از اعضای اطلاعات باشد؟ اگر او اطلاعاتی بود با این کارش آب به آسیاب دشمن خود نمی ریخت؟ کسی که این روزها با اسم رفیع سعی میکند چهره افشین زند را مخدوش کند یک شخص حسود بیشتر نیست که حسادت دیوانه اش کرده است. هیچ وبلاگ نویسی به اندازه افشین زند معروف نشده است. به هر وبلاگی که سر می زنیم لینکی از اعتراض یا آزادی در آنجا می بینیم. اگر افشین زند اطلاعاتی بود پس چرا وبلاگ او هک

که ایشان کار وبلاگ نویسی را دوباره از سر بگیرند. به یاوه های افراد حسود هم توجهی نکند.
پارمیس سعدی | Comments (87) | 11:23:19 AM |

Wednesday, March 31, 2004


همه کشفیات علمی که تا کنون در دنیا صورت گرفته است بر پایه این باور که نظام طبیعت قانونمند است صورت گرفته است. تنها چیزی به صورت قانون در می آید که هیچگاه خلاف آن ثابت نشود. در غیر این صورت هیچ اختراع یا کشفیات علمی به وقوع نمی پیوست. بدون قانون مکانیک هیچ ساعتی کار نخواهد کرد. یا اگر قانون الکتریسته نبود هیچ وسیله برقی قابل اختراع نبود . اگر قانونی برای یک بار در طبیعت نقض شود دیگر نمی توان آن را قانون نامید.زیرا هیچ تضمینی وجود ندارد که برای بار دوم آن قانون طبیعی نقض نشود.از اینرو باور به معجزه که سرپیچی از قانون طبیعت است از نظر علمی مردود است. حضرت محمد هر وقت برای اثبات نبوتش از او معجزه می خواستند می گفت من هم انسانی همانند شما هستم و فقط یک بیم دهنده هستم.حالا چگونه عده ای از نوه ی نبیره ی نتیجه ی ندیده ی او معجزه می بینند؟ عده ای می گویند که با چشم خود شفا پیدا کردن فلج را در حرم امام هشتم مسلمین دیده اند یا از افراد قابل اعتماد درباره اینگونه معجزات شنیده اند. اگر مسلمین معتقد هستند که سرنوشت همه به دست خداست و بدون رضایت او برگی از درخت فرو نمی ریزد پس فلج شدن شخص به اراده خداست. از این پس مادران نباید بچه های خود را واکسینه کنند. حالا در نظر بگیرید که شخصی به خواست خدا فلج شده است، چرا برای شفا یافتن این مریض والدینش باید با التماس و خواهش از خدا بخواهند او را شفا بدهد؟ چرا خدا دوست دارد دست نیاز به سوی او بلند کنند و از او بخواهند که در نظر خود نسبت به شخص مورد نظر تجدید نظر کند؟ آیا اگر دعای شخصی برآورده شود به این معنی نیست که خدا سست اراده است. آیا به این معنی نیست که او ناعادل است ؟ آیا به این معنی نیست که او ناتوان است و قادر نیست قوانین خود را حفظ کند؟ آیا علم او ناقص نیست؟ وقتی خدا قانون طبیعت را نقض می کند چه انتظاری از بشر می توان داشت؟چرا خدا نیاز به دلال دارد؟ چرا حتما باید توسط واسطه هایی که شاید از بسیاری از ما انسانهای زنده خطا کارتر بوده اند به التماسهای ما گوش کند؟ چرا باید آش نذری بپزیم و به خدا رشوه بدهیم تا خواست ما را برآورده کند؟ اگر خدا با در خواست ما نظرش را عوض می کند یعنی اینکه خواست و اراده ما بر اراده خدا برتری پیدا می کند. یعنی در موقع اجابت دعایمان بر خدا برتری پیدا میکنیم. زیرا با قدرت پافشاری بر خواسته خویش خدا را مجبور به اطاعت کردیم. در اینجا با اصرار خود خدا را فرمانبردار و مطیع کردیم.پس از اجابت دعا چقدر از خدا باقی میماند؟
کسانی که مدعی هستند با چشم خود شفا یافتن فلج را دیده اند کدام یک از آنها قبل از معجزه بیمار را معاینه کرده است؟
من خودم شخصاً با یکی از این شفا یافته ها تماس داشته ام. پسر عمویم بر اثر اثابت تیر به یکی از پاهایش توانایی ورزشهایی نظیر کوهنوردی را از دست داده بود. من هر هفته همراه برادرانم به کوهنوردی می رفتم. یکبار این عموزاده به مشهد رفت . وقتی برگشت با شوق زیاد به همه گفت امام رضا مرا شفا داده است. از این هفته می خواهم همراه شما به کوه بیایم. هیچ کس از این عموزاده به خاطر موضع انقلابی که داشت خوشش نمی آمد.هیچ کس هم روی اینکه به این عموزاده بگوید موضوع شفا یافتن او دروغی بیش نیست نداشت. من همیشه آدم رکی بوده ام . با وجود اینکه خوشمان نمی آمد این عموزاده را در جمع خود ببینیم با وجود بچگی دوست داشتم مشتش را باز کنم. به او گفتم عمو جان ما فردا می خواهیم به کوه برویم .حالا که گفتی شفا پیدا کردی این هفته با ما به کوه بیا . او در جواب من گفت عمو جان پاهایم درد می کند. من که از پررویی چیزی کم نداشتم به این عموزاده دروغگو گفتم چی شد مگه تو شفا پیدا نکرده بودی؟ او در جواب من گفت عمو جان، خیلی بهتر شده ام در جوابش گفتم مثل اینکه این امام رضای شما خیلی وارد نبوده و نصفه نیمه شما را شفا داده است. شاید هم بقیه شفا را گذاشته برای دفعه بعد.خودش هم از حاضر جوابی من خنده اش گرفت. همه شفا یافتگان از این قماش هستند.
اما ناگفته نماند گاهی اوقات دیده شده است که بعضی ها به صورت معجزه آسایی از یک بیماری رهایی پیدا کرده اند. اما چرا باید همه اینها را به امامها یا خدا نسبت بدهیم؟
بدن انسان دارای مکانیسم عجیبی است. دکترها معتقدند که امیدواری باعث افزایش هورمونها و تغییرات خاصی در سیستم عصبی می شود که در بعضی موارد منجر به بهبودی مریض می شود. در نقطه مقابل آن یأس و نا امیدی باعث بدتر شدن بیماری می شود.اعتقاد به بهبودی است که با مکانیسمهای پیچیده منجر به تغییراتی در سطح هورمونها و دیگر مواد شیمیایی بدن می شود و بدن را به سمت تغییرات مثبت سوق می دهد و گرنه از هیچ انسان مرده ای کاری بر نمی آید.اگر از این مرده ها کاری بر می آمد در زمان حیات خود هنگامی که انگور سمی خورده بودند و از درد به دور خود می پیچیدند از خدا می خواستند آنها را شفا بدهد.اگر خدا با التماس و تمنا به حرف بنده هایش گوش می دهد و یا باید واسطه جلو بیندازیم تا به حرفمان گوش دهد پس خیلی کمبود شخصیت دارد که باید به پایش بیفتیم تا حرفمان را گوش دهد!
چرا بین بنده ایش تفاوت قائل می شود؟ میلیونها انسان غیر مسلمان که حسن و حسین نمیشناشند تکلیفشان چیست؟چقدر این خدا شکموست که باید شله زرد یا گوشت قربانی برای او ببریم تا دعای ما را اجابت کند. خدا برای اجابت دعای مریض ها چه معیاری دارد؟ چرا همه آنهایی که به امامزاده های جورواجور مراجعه می کنند شفا پیدا نمی کنند؟ اگر معیار باور به معجزه و به خدا و واسطه هست که همه زائرین حرم امامان و امامزاده ها در این امر مشترک هستند؟اگر معیار خدا حجم دعا ها و نذورات هست، پس خدا که رشوه گیر است چرا باید رشوه حرام باشد؟
پارمیس سعدی | Comments (18) | 12:57:37 PM |

Thursday, March 25, 2004


دین الهی
عجب دین پر از کینی ...... عجب آیین مسکینی
عجب شرمی، عجب ننگی ....... عجب آیین هفت رنگی
عجب شمشیر برانی ....... عجب اللهِ نادانی
عجب دینی، عجب شرعی ....... عجب ظلمی، عجب قهری
عجب بر من، عجب بر تو ....... عجب بر کوری هر دو
عجب بر عقل کور ما ....... که خود کردیم، به خود اینها
عجب بر ما، عجب بر ما ....... که گشتیم بنده الله
عجب ظلمی، عجب زوری ....... عجب از اینهمه کوری
عجب گندی، عجب گندی ....... عجب آیین ارجمندی
عجب الله زورمندی ....... عجب دیو تنومندی
عجب معراج والایی ....... عجب کذبی، عجب راهی
محمد، ای رسول الله ....... تو ای، الله تازیها
شنیدم من کلامت را ....... بخواندم من کتابت را
بدیدم من نشانت را ....... بگیر اکنون جوابت را:
عجب دینی تو آوردی ....... عجب لطفی به ما کردی
عجب ظلمی بپا کردی ....... و ایران را فدا کردی
چرا آزادگی ننگ است؟ ....... مگر الله تو منگ است؟
چرا دین خدا، جنگ است؟ ....... چرا پاسخ به عشق، سنگ است؟
چرا با ما تو میجنگی ؟ ....... بس است ظلمت، بس است ننگی
تحمل از برای چه؟ ....... تأمل از برای چه؟
شکن ای هموطن، اکنون سکوت را ....... شکن افسونگرِ بی تار و پود را
چو اکنون روز میعاد است ....... جواب ظلم، فریاد است:
بنام تو الله عزّ وجل ....... چه دیوانگیها، تو داری به سر؟
بجز، سنگ و سنگسار و شلاق و زور ....... بجز مِحنت و غفلت و درد و جور
بجز جنگ و کشتار و ظلم و عزا ....... بجز شهوت و غارت و فتنه ها
بجز ابلهی و ذلیلی و زجر ....... بجز خودپرستی و آیات جعل
به چنته، نداری تو چیز دگر ....... خرافه سرایی و آیین شر
دراز مدتی، باورم بر تو بود ....... کنون، شرمسارم از این رهنمود
قطعه شعری از کتاب "جادوی سیاه"؛
نوشته: عبدالرضا حیدری

پارمیس سعدی | Comments (9) | 10:03:42 AM |

Thursday, March 18, 2004


کی انقلابی تر است؟
[مرجع یادداشت]
عده ای از ما که ادعای روشنفکری و خرد گرایی داریم هرگز حاضر نیستیم حتی در قبال یافتن حقیقت نیز از موضع خود پایین بیاییم و بگوییم فلانی که بینش و منشش با من تفاوت دارد، در مورد بهمان مسئله بخصوص رأی درستی دارد. با کسی که خصومت پیدا می کنیم دیگر چشمانمان را می بندیم و همه حرفهای او را هر جور که خودمان دلمان خواست تعبیر و توجیه می کنیم.آقای علی جوادی طی مقاله ای در سایت ایسکرا ضمن جدا سازی افراد به دو دسته انقلابی و ضد انقلابی در ادامه اظهار داشته اند که:" هر کسى که تا دیروز در کنار و حامى رژیم اسلامى بوده و امروز علیرغم میل و تمایل باطنىاش از خدمت عزل شده است، اتوماتیک وار جایگاهش را در صف مدافعین رفراندوم پیدا میکند. بخشهایى از سلطنت طلبان و رژیم سابقیها و مدافعان ساواک نیز به این طیف تعلق دارند. به قول آقاى باقرزاده "از محسن سازگارا و محمد ملکى و حشمت الله طبرزدى و عباس امیر انتظام گرفته تا رضا پهلوى، و از انجمنهاى دانشجویى وابسته به دفتر تحکیم وحدت یا مستقل از آن گرفته تا جبهه ملى و اکثریت قریب به اتفاق سازمانهاى سیاسى مختلف چپ و راست و سرتاسرى و قومى و ملى، طرح رفراندوم را پیش کشیدهاند.”
ابتدا باید روشن کنیم انقلاب به چه معنی است؟ اگر انقلاب به مفهوم ایجاد دگرگونی است با مبارزات بدور از خشونت نیز می توان دگرگونی ایجاد کرد.اعتصابات معلمین و تحصنها هم نمونه هایی از مبارزات بدور از خشونت هستند که می توانند به مرور منشاء تغییرات بزرگی شوند.شاهزاده رضا پهلوی ، بارها هم در مصاحبه های خود و هم در سایتشان از مبارزه بدور از خشونت سخن گفته اند. صحبت از اعتصابات کارگری هم چیزی نیست که تنها شما به آن اشاره کرده باشید. رفراندومی هم که بارها ایشان از آن سخن گفته اند رفراندوم پس از سرنگونی رژیم است نه رفراندوم در درون رژیم. ایشان هیچ وقت از رفراندوم برای تغییر رژیم صحبت نکرده اند. بلکه همواره گفته اند وظیفه من مبارزه تا روزیست که مردم بتوانند پس از سرنگونی رژیم توسط رفراندوم به نوع حکومت مورد علاقه خود رأی دهند. این رفراندوم با آنچه انجمنهای وابسته به دفتر تحکیم وحدت و کسانی نظیر حشمت الله طبرزدی مد نظر دارند و رفراندوم در درون رژیم است تفاوت بسیار عمده دارد.چرا سعی نمی کنید این دو را از هم تفکیک کنید؟ چرا برای ضدیت با کسی اول به گفته هایش دقت نمی کنید؟ تا کی می خواهید از روی هوا حرف بزنید؟ اگر به مصاحبه های شاهزاده رضا پهلوی دقت کرده باشید یا حد اقل یک بار به سایت او سر زده باشید متوجه می شوید که ایشان از هر کسی بیشتر خواهان انقلاب هستند. اما انقلاب بدون خونریزی یا به عبارتی مبارزه بدور از خشونت. در عوض آن انقلابی که شما از آن سخن می گویید انقلابی خونین است. شما از مردم انتظار دارید که اسلحه بدست بگیرند و بر روی عوامل رژیم آتش بگشایند. آخر کدام احمقی هست که برای مبارزه با دشمن خود به نقطه قوت او حمله کند؟ کدام یک از این اعتراضاتی که در شهرهای مختلف صورت گرفته است حتی برای یک گام رژیم را به عقب برده است؟ اما اگر مردم شیوه های مبارزه بدور از خشونت را یاد بگیرند ، متوجه می شوند که باید مبارزه را از نقاطی که دشمن در آن ضعف دارد شروع کنند .
اگر مردم سعی کنند از نظر اقتصادی به رژیم ضربه بزنند ضربه آنها کاری تر خواهد بود یا اینکه اسلحه به دست بگیرند و به خیابان بیایند؟مگر لزوم پیروزی یافتن داشتن برتری نیست؟ چگونه مردم با مبارزه مسلحانه می توانند بر رژیم تا دندان مسلح برتری بیابند و پیروز شوند؟ اصلاً چند درصد از مردم حاضرند ریسک کتک خوردن و زخمی شدن و زندان رفتن را بپذیرند؟ من خودم در 18 تیر امسال شاهد بودم که عده زیادی به خیابان ریخته بودند، اما فقط نیروی انتظامی که یونیفورم پوشیده بودند سه برابر مردم عادی بودند. باضافه کسانیکه ظاهر فریبنده ای داشتند اما در حقیقت از عوامل رژیم بودند. برای مثال در این روز من پسری را دیدم که موهای بلندی داشت. حتی زیر ابروهایش را هم برداشته بود(کاری که بعضی از پسر ها جدیداً می کنند) اما بی سیم از زیر پیراهنش در آورد و چیزهایی را به فرمانده خود گزارش داد. با ماشین 4 بار دور بلوار دور زدیم و هر چهار بار این پسر را که ظاهر فریبنده ای داشت در حال صحبت کردن با بیسیم دیدیم. هیچ کس جرأت جیک کشیدن نداشت. هر از گاهی هم مأمورها عده ای را با باتوم می زدند و بقیه فرار می کردند.حالا بگویید تا حالا چه کسی دیده که کتک خوردن(انقلاب به تعبیر کمونیست ها) منشاء تحول بشود؟ حال قضاوت کنید کی انقلابی است و کی ضد انقلاب.اصلا شما که بیرون از گود نشسته اید و می گویید لنگش کن چقدر برای انقلابی که در راه است هزینه کرده اید؟ تا چه حد سعی کرده اید به خاطر مردم بدبخت ایران از عداوتها و دشمنیهای بی مورد خود کم کنید؟ چقدر اسلحه خریده اید و به درون کشور فرستاده اید؟ رفراندومی که شعار ماست رفراندوم پس از سرنگونی رژیم است. مبارزه ای که شاهزاده از آن صحبت می کنند به مراتب بسیار زودتر از آن مبارزه انقلابی که مد نظر شماست ثمر می دهد. چون مبارزه بدور از خشونت پاشنه آشیل رژیم را هدف قرار می دهد در حالیکه مبارزه شما متوجه نقاط قوت رژیم است. به جای اینکه مردم به خیابان بریزند و کتک بخورند و بی نتیجه به خانه هایشان برگردند می توانند منابع اقتصادی رژیم را مورد تهدید قرار دهند. مثلاً همانطور که شاهزاده رضا پهلوی گفته اند کم کاری کنند، اعتصاب کنند، دستگاهها را خراب کنند ، پولهایشان را از بانکها بیرون بکشند، قبض آب و برق و تلفن را پرداخت نکنند، سر کلاسهای درس حاضر نشوند،از افسر مافوق خود نافرمانی کنند، از ارتش بیرون بیایند و ...با این کارهاست که می شود به رژیم ضربه زد نه با کتک خوردن و کشته شدن. ما به جانهای جوانانمان برای ساختن ایران فردا نیاز داریم.جسد جوانان به کار ایران فردا نمی خورد. پویایی و حرکت و تدبیر آنهاست که به رژیم ضربه خواهد زد. پس لطف کنید وقتی صف انقلابیها را از ضد انقلابی ها جدا می کنید اول دقات کنید کی بیشتر انقلابی است.
پارمیس سعدی | Comments (11) | 9:14:25 AM |

Wednesday, March 17, 2004


چهارشنبه سوری در شیراز
چهارشنبه سوری در شهر شیراز از شور و شوق زیادی برخوردار بود. در بلوار جمهوری و همینطور چمران مردم شور و هیجان زیادی از خود نشان می دادند. در همه جا صدای ترقّه شنیده می شد. منورها آسمان شهر شیراز را زیبا کرده بودند. در بعضی از گوشه ها چند جوان دور هم جمع شده بودند و می رقصیدند، اما به خاطر موقعیت پارک حاشیه ای چمران، آتش بازی آنچنان زیاد نبود. بیشتر جوانها دور هم جمع شده بودند و از پریدن روی آتش خبری نبود. نیروی انتظامی هر از گاهی با باتون دنبال جوانها می دوید اما کسی را ندیدم بزنند. بعد از کمی تعقیب آنها را رها می کردند. اما اگر تعداد جوانها خیلی زیاد می شد آنها را متفرق می کردند همین نشان دهنده وحشت رژیم از مردم است، ولی جوانی را دیدم که موتور سیکلت پلیس را واژگون کرد. ناگفته نماند که نیروی انتظامی ابتدای راه ورودی به چمران را بسته بود. ما از یک کوچه که به چمران وصل می شد دور از چشم نیروی انتظامی وارد چمران شدیم. اگر نیروی انتظامی چمران را نبسته بود حتماً تعداد مردم سه برابر می شد. من چیزی از چهارشنبه سوری در دوران رژیم سابق به خاطر نمی آورم. چون فقط در کوچه خودمان آتش روشن می کردیم و به سطح شهر نمی رفتیم. خیلی دلم می خواهد بدانم شیرازیها در رژیم گذشته چگونه چهارشنبه سوری را برگزار می کردند. آیا همانند این سالها همه به خیابان می آمدند یا اینکه هر کسی در کوچه خودش آتش روشن می کرد؟ وقتی پلیس به من و همراهانم گفت لطفاً بروید جمع نشوید خیلی دلم می خواست از او بپرسم از چه چیزی واهمه دارید که نمی گذارید دسته های جوانها ازتعدادی که مد نظر خودتان هست بیشتر شود؟دسته ای که ما می خواستیم در کنار آنها بایستیم فقط ترقه بازی می کردند و فشفشه داشتند. اما نیروی انتظامی گفت لطفاً بروید و اینجا نایستید. اما از باتون که آماده در دستشان بود، نه در کنار شلوارشان، می فهمیدم که چقدر از مردم وحشت دارند. ای کاش همه مردم به این درجه از آگاهی می رسیدند که دیکتاتورها از خود قدرتی ندارند و هر چه دارند از مردم است.ای کاش همه می دانستند که این رژیم است که از مردم می ترسد، مردم نباید ترسی از این اوباشها در دل داشته باشند. ای کاش مردم قدرت خود را درک می کردند. آرزو می کنم سال آینده چهارشنبه سوری را در کنار دوستان تبعیدی که پس از مرگ رژیم به ایران آمده اند برگزار کنیم. به امید آن روز.
پاینده باد ایران
پارمیس سعدی | Comments (2) | 10:08:38 AM |









[ بدون نام ] چهارشنبه 17 فروردین 1384 ساعت 10:11 ب.ظ

? عشق از زندگی جدا بوده است? بدون شک منظور افرادی غیر از زن های متولد فروردین ماه است . نمی دانم به کسی که عاشق یک چنین زنی باشد ، باید تبریک گفت و یا به حالش متاسف بود . ممکن است تصور کند که عشق همه چیز زندگی است .در حالی که او چنان مجذوب دنیای خاص خویشتن است که در عمل فقط آن را همه چیز زندگی می داند . او بیش از هر زن دیگری در این دنیا می تواند بدون مرد زندگی کند.
طبیعی است که زندگی بدون مرد ، مفهومش زندگی بدون احساسات عاشقانه نیست . او همیشه دلش می خواهد وشاید بتوان گفت نیازمند به آن است که قلب مهربان و خواب های طلایی اش به خاطر او بتپد و به همین دلیل هم همیشه یک چنین موجودی در ذهنش وجود دارد و موجودی که ممکن است مربوط به سالهایی بس طولانی گذشته و یا سالهای بسیار دور آینده باشد اما به هر حال او درشبهای مهتابی بهار به این عشق رو یایی خود می اندیشد و نکته جالب آنکه بر غم وجود یک چنین آرزوی عمیقی اگر یک چنین شخصی وجود خارجی نداشته باشد ، کمبود آن را احساس نمی کند زیرا همیشه در ضمیر ناخود آگاهش معتقد است که هر کاری را که یک مرد می تواند بکند ، خودش قادر است بهتر از آن را انجام بدهد.
زن متولد فروردین خودش راهش را در زندگی باز می کند و مایحتاج زندگیش را خودش فراهم می آورد و از حقش دفاع می کند بدون اینکه نیازی به وجود خودش خودش فراهم می آورد و از حقش دفاع می کند بدون آنکه نیازی به وجود یک مرد داشته باشد . به نظر او انجام کارهایش به دست خودش خیلی سریعتر از آن صورت می گیرد که به انتظاردیگری بنشیند و طبیعی است که یک چنین خصوصیاتی به مزاج مغرور مردها خوش آیند نیست . زن متولد فروردین مثل مرد متولد این ماه خواهان رهبری وپیشتازی است و این خواسته شامل تمایل او به برداشتن اولین قدم در امور عشقی نیز میگردد.
دختران متولد این ماه همیشه تعدادی عاشق سینه چاک در اطراف خود دارند و با وجود این همیشه در تخیلات خود دنبال کسی می گردند که جزو این عده نباشد . او در صورت لزوم می تواند سریعا همرنگ جماعت بشود ولی در عین حال دارای آن سرسختی نیز هست که بتواند از راحتی ها چشم بپوشد و با سیل مخالفت ها سینه به سینه بجنگد و به سینه هر مردی که عشقش را مورد تهدید قرار داده است ، دست رد بزند. این درست نمونه کاملی از خصوصیات اخلاقی یک متولد ماه فروردین است و او حتی پس از اینکه در زیر ضربات خرد کننده حوادث به کلی درمانده شد و تنها طفلش از دنیا رفت و مردی که دوستش می داشت وجایش را برای خاطر او به خطر انداخته بود ، ترکش کرد، باز قادر است بگوید که : ? باشد و فردا هم برای خودش روز دیگری است ? و این برای آمدنش انتخاب کرده است. زنی با قدرت فراوان که می تواند بر همه غمنامه ای یک نقطه پایان بگذارد و قادر به ایفای کامل نقش یک زن است و یعنی فرو ریختن اشک در موقع لزوم و به عهده گرفتن نقش مرد به هنگامی که مردی در زندگی او وجود نداشته باشد . طبیعی است داشتن یک چنین خصوصیات تهاجمی چندان جالب نیست و اما خوش بینی و امید او به آینده روشن ، ضامن معتبری برای سعادتمند شدنش می باشد.
زن متولد فروردین ، در صورت مساعد بودن زمینه در ابراز عشق پیشقدم می شود و بگذارید او بفهمد که دوستش دارید و اما خیلی هم دنبالش نروید . وفاداری او به عشق تا زمای که شما به آن پای بند باشید ، خارق العاده است زیرا وی اصولا موجودی رمانتیک می باشد. او به هیچ صورت مایل نیست که شکار بشود و اما اگر دید که شما تعقیبش نمی کنید ، دلسرد می گردد کما اینکه او از مردی که بخواهد به طور کامل بر وی مسلط باشد ، گریزان و از مردی هم که خودش را روی پاهای او بیندازد، روگردان و بیزار است.
متولد فروردین قبل از آنکه بگذارد گرمی عشق سراسر وجودش را در بر گیرد، می خواهد با دل مرد دلخواهش دست و پنجه نرم کند تا در این کشاکش طعم قدرت مردانه او را بچشد. او به طرز باور نکردنی رویایی است و همیشه آرزو دارد پرنس مورد علاق اش سوار بر اسبی سفید بیاید و او را برباید و به خاطر عشق او بادنیا بجنگد و آنچه را می خواهد در اختیارش بگذارد ، بدون اینکه قدرت مردانگی خود را فراموش کند و چون یک چنین موجودی فقط در رویا وجود دارد ، اغلب تنها می ماند . روزهایش روشن و مملو از هیجان است و شب هاییش تاریک و خاموش اما شعله های امید هرگز در قلبش خاموش نمی شوند و او پس از هر شکست قدم تازه ای پیش می گذارد. او باید از عشق خود احساس غرور کند اما این امر نباید موجب بشود که شما ذوق و استعداد او را نادیده بگیریدو هر قدر نیاز مندی او به شما زیاد تر باشد، باز کوشش می کند که دو برابر آن نیازمندی های شما را بر آورده سازد. او می تواند از خطای دوستانش چشم بپوشد ، مال و وقتش را صرف دیگران کند ، اما وقتی پای دل به میان آمد، ناگهان موجود دیگری می شود . آنچه که از آن اوست . این امر قاطعیت مطلق دارد. کوچکترین خطایی می تواند حسادت او را مثل یک بمب منفجر کند. مراقب باشید که در حضورش از هنرمند مورد علاقه خود تعریف نکنید و یا از زن دیگری ولو اینکه از دوستان او باشد ، صحبتی به میان نیاورید . مردی که زنش متولد فروردین است ، بهتر است در اداره منشی مرد داشته باشد . این زن حد متوسط ندارد و اگر دلش بشکند ، در مدتی بسیار کوتاه از توده ای آتش تبدیل به قطعه ای یخ می گردد اما نکته مهم این است که آتش تنش زود خاموش می شود در حالی که سردیش ابدی است.
زن متولداین ماه سال چه قبل از ازدواج و چه بعد از آن خواهان آزادی فراوان است و متوقع است که شما به وی و وفاداریش اطمینان کامل داشته باشید در حالی که عکس این امر را الزامی نمی داند. او به رغم تمایل شدیدی که به آزادی خود دارد ، فوق العاده به شوهرش وفادار است و متولد این ماه به طور طبیعی قادر به دوست داشتن دو مرد نیست زیرا بیش از آن صاف و صادق است که بتواند یک چنین نقش ریا کارانه ای را به عهده بگیرد و ایفای نقش کند. اگر این زن، شوهر داشته باشد و عاشق مرد دیگری گردد، قبل از آن که به وی خیانت کند ، رک و راست حقیقت را به شوهرش می گوید که دیگر نمی تواند زندگی مشترکی داشته باشد. این زن می تواند شور و هیجانی بسیار عمیق و تخیلاتی صوفیانه و عارفانه داشته باشد . این دو خصلت به شیوه ای غریب در وجود او با هم آمیزش دارند. او هر نوع رابطه ای را صمیمی و حقیقی و ابدی می داند و خیانت وریا بکار بردن را به کلی احمقانه و غیر ضروری می داند. عشق او مثل حرکات و گفتارش بی غل وغش و رک و پوست کنده است.
زن متولد برج اسد اصولا واجد قابلیت های زیاد است، به طوری که تقریبا از عهده انجام هر کاری از فروشندگی تا نخست وزیری بر می آید. اگر در ارتش باشد ، خشونت یک گروهبان را به خود می گیرد و اگر مانکن باشد، ظرافت های یک دختر تمام عیار هیجده ساله را در خود بوجود می آورد . به هر صورت به شغل و کارش علاقه مندی نشان می دهد و به این دلیل کمتر ممکن است که از کار به خاطر عشقش دست بردارد.
البته از آنجا که او دختر رمانتیکی است ، این امکان وجود دارد که اگر عاشق شد ، به خیال تحقق بخشیدن به رویاهای طلائی خودش وداشتن یک خانه کوچک زیبای چوبی در حاشیه جنگل های شمالی و نشستن جلوی بخاری که گندم های هیزم در آن شعله ور است و لذت بردن از زندگی در جوار معشوق سبب شود که موقتا کارش را رها کند و اما وقتی که رنگ های این خانه جلای اولیه اش را از دست داد و این جا و آنجای طاقش شروع به چکه کرد وآنوقت با سرعت به جستجوی کسب و کار و موقعیت اجتماعی خود بر می خیزد . جلویش را نباید گرفت ، زیرا اگر خواسته های روحی متولد فروردین ماه بر آورده نشود، خیلی ساده از هر مشکل کوچکی که بو جود بیاید کوه بزرگی می سازد ودرد سر درست میکند. در عمل تقریبا کاری وجود ندارد که زن متولد فروررین ازعهده اش برنیامد.
اگر از او چیزی را بخواهد و یا احساس کند که داشتنش برای او ضروری است ، مصممانه قدم پیش می گذارد اعم از این که آن کار انجام شدنی باشد یا نباشد و به همین ترتیب در مقابل مشکلات چنان پایداری از خود نشان می دهد و چنان خود را با محیط تطبیق می دهد که باورش به راستی مشکل است.
زنی را می شناختم که به علت خراب شدن وضع مالی شوهرش مجبور بود با سه بچه خود در یک آپارتمان دو اتاقه زندگی کند . او روزی در خانه با خانمی که فال قهوه می گرفت و اصلا با یکدیگر آشنایی نداشتند ، بر خورد کرد و این خانم پس از نگاه کردن به فنجان قهوه که از آن نوشیده بود ، با ناراحتی گفت که زندگی سختی در انتظارش می باشد و این زن صادقانه پرسید : می توانید بگوئید که این زندگی تلخ از کی شروع می شود؟
همین خانم یک روز به سرش زد که یک سگ هم بیاورد و نگاه دارد و چون صاحب خانه گفت که ? خانم : شما خودتان هم برای دو اتاق زیادی هستید تا چه رسد به اینکه سگ هم بیاورید ? برای جامه عمل پوشاندن به خواسته اش ناگهان به فعالیت افتاد و به این در و آن در زد و یک دوره کلاس کار با کامپیوتر را دید و خلاصه در کمتر از یک سال وضع زندگی خود را از این رو به آن رو کرد. با در آ مد خوبی که نصیبش شده بود ، آپارتمان بزرگتری گرفت و سگ مورد دلخواهش را به خانه آورد . او تمام این و تلاش را فقط برای آوردن یک سگ به خانه و باز کردن جا برای آن سگ تحمل کرد . زن متولد برج قوچ به علت خوش بینی زیاد ، همیشه معتقد است که تیره روزی و ناکامی سرانجام روزی بر طرف می شود و آفتاب همیشه زیر ابر نمی ماند و به علت داشتن یک چنین طرز تفکری است که به معجزه هم اعتقاد دارد و معجزه هم برای کسانی که به آن اعتقاد دارند، همیشه رخ می دهد . این خانم در کارهای خود خیلی عجول است و در نتیجه چه بسیارند دفعاتی که این عجله برایش اشکالاتی به وجود می آورد اما او تا اولین تارهای خاکستری رنگ در لا بلای مو هایش پیدا نشده است که هر چیزی را باید از راه تجربه یاد بگیرد. به غرور خود سخت پایبندی نشان می دهد و اعتقادش بر این است که شکسته شدن غرور پایان زندگی است.
از لحاظ عشق این امکان وجود ندارد که زن متولد شده در ماه فروردین فریب گرگ های در لباس میش را بخورد و او را در مقابل زن فریب ها مصونیت دارد و خطر بزرگتر او را از جانب مرده های ایده ال و رومانتیک تهدید می کند که تازه در این مورد نیز او بارها مرده ایده آلی را که سر راهش قرار بگیرد ، در بوته آزمایش قرار می دهد.
کمتر زنی ممکن است مثل زن متولد فروردین ماه مددکار و دادرس باشد . او خیلی راحت برای اطرافیانش هدیه ای گران قیمت می خرد و در موقع بیماری ازایشان پرستاری می کند و به آنها پول قرض می دهد و سعی می کند بر ایشان کار پیدا کند و در مقابل انتظار مقابله به مثل راهم دارد.
او هر کاری را با شور و حرارت خاص انجام می دهد و اما شخصا منکر داشتن یک چنین خصوصیاتی است که اگر غمگین بود ، شوهرش هم غمگین واگر شاد بود شوهرش هم شاد باشد. او نه تنها مایل است که دوستان شوهرش را بشناسد، از میزان پس اندازه او خبر داشته باشد و جزئیات کارش را بداند ، بلکه حتی می خواهد که در خواب هاو رویاهای او نیز شریک باشد و همین حق را برای او قائل است. اگر بفهمد که شوهرش چیزی را از او پنهان کرده است ، دیوانه می شود و عصبانیت او واقعا نا خوش آیند است . هرگز نباید در جلوی دیگران کوچکتر ین ایرادی از طرز لباس پوشیدن و یا آرایش کردن و یا رفتارش گرفته شود. اگر این نکته رعایت شود ، او هم نسبت به رعایت حال و شخصیت شما در میان جمع پایبندی وسواس آمیز نشان می دهد.
جریحه دار کردن غرور و یا به مسخره گرفتن احساساتش قلب او را می شکند. اگر او با یک چنین رویدادی مواجه بشود، به آغوش شوهرش پناه می برد و در آن لحظه دنیا برایش تیره وتاریک است و او خود را عمیقا بی دفاع و آسیب دیده احساس میکند و اینجاست که شوهرش این امکان استثنایی را پیدا می کند تا موقعیت خود را در روح و قلب او استحکام بیشتری ببخشد . او عاشق قدرت است و می خواهد که همیشه واجد آن باشد و وقتی احساس کرد آن را از دست داده است ، باید از جایی دوباره تحصیل قدرت کند.
حالت ایده ال و خوش بینی بیش از حد زن متولد فروردین اغلب باعث می شود که به هنگام مواجه شدن با حقایق زندگی آزرده خاطر بشود . در یک چنین مواقعی دستیابی به قلب او کار فوق العاده ساده ای می گردد. اندکی نوازش و بازگرداندن اعتقاد اعتماد به نفس به او دردهای دلش را چهار طاق باز می کند. او صمیمانه انتظار دارد که شوهرش در صورت لزوم با تمام قوا به جانبداری از وی برخیزد و با دشمن به مقابله برخیزد( اما شما این کار را چنان انجام بدهید که راه برگشت از بین نرود زیرا همسرتان ممکن است خیلی زود یک چنین تصمیمی بگیرد) اگر مرد دلخواه خود را پیدا کند، به راحتی از همه چیز دست بر می دارد و او بدون وفاداری و صفای عاشقانه زندگی را هیچ می داند. به عنوان زن خانه شریکی دلسوز و یار و یاور است.
احتمالا خواهان داشتن کاری در خارج از منزل است زیرا محیط خانه برای شور و هیجانی که در وی وجود دارد ، بسیار کوچک و محدود کننده است. عصبانیتش شبیه به جرقه ای است که ناگهان از آتش بیرون می ریزد و ناگهان ظاهرمی شود و زود از بین می رود اما تعداد این جرقه ها معمولا بیشتر از مواردی است که می تواند آرامش خیالی برای شوهرش ایجاد کند. نکته ای که باید به آن توجه کرد این است که عصبانیتهایش ظاهری است ولی لطف و مهربانی اش عمیق و واقعی است . اندکی پر حرف اما حرف هایش سطحی و بی پایه نیست و در آن آثار هوشمندی کاملا مشاهده است و به این دلیل منطقا انتظار همدردی دارد . شوهر یک چنین زنی مجبور است او را به هنگام بروز بیماری به زور به رختخواب بفرستد اما بعد لازم است که کنارش بنشیند و دستش را در دست بگیرد.
زن متولد برج حمل در خانواده فوق العاده فداکار و کمک رسان است . اگر شوهرش از کار بیکار شود ، بدون تاخیر کاری پیدا می کند و نمی گذارد چرخ زندگی از حرکت بایستد اما به طور حتم برای شوهری که در آمدش از او کمتر باشد، احترامی قائل نیست ( در این حالت اگر چه او را ترک نمی کند اما شاید به علت جریحه دار شدن غرورش دیگر آن دلشادی سابق را نشان نمی دهد.) یک تعریف از طرز آرایش یک زن دیگر نیز همین حالت را در او به وجود می آورد اما خطرات احتمالی این کار خیلی بیشتر است. اگر بتوانید محیط زندگی خود را پا بر جا نگاهدارید ، او را به طرزی واقعا باور نکردنی شاد و دوست داشتنی خواهید یافت.
او به عنوان مادر پیوسته مواظب است که بچه هایش تمیز ، شاد و سلا مت باشند . عقل معاش خارق العاده از خود نشان نمی دهد اما شما می توایند او را یکی دو بار امتحان کنید. هیچ بعید نیست قابلیتش در این کار به اندازه ای که مورد نظر شماست ، باشد.
او ممکن است هر بار که بچه اش گریه می کند ، بغلش نکند و یا مثل برخی از مادرهای دیگر در حمایت از کودکش روش اغراق آمیز نداشته باشد اما این بچه بلا شک مهربانی های مادرش را فراوان می بیند و عشق مادر به قدر کفایت نصیبش می گردد.
به علت داشتن تخیلات شاعرانه دنیایی مملو از زیبایی ها و رنگ ها در ذهن بچه هایش به وجود می آورد اما انضباط را هم لحظه ای فراموش نمی کند . تنبیه بدنی نمی کند ولی از حرفش هم بر نمی گردد .
او خیلی دیر به مواد مخدر معتاد می گردد اما از انتقام کشیدن لذت می برد و خیلی زود عصبانی می شود و خیلی هم آرام می گردد.
صمیمانه به شوهرش کمک می کند که به آرزوهایش جامه عمل بپوشاند. اگر شوهر زن متولد فروردین فقط به اندازه نصف مقداری که او به وی ایمان دارد ، به او ایمان داشته باشد، زندگی زناشوئی آنها واقعا سعادتمندانه خواهدبود.

[ بدون نام ] چهارشنبه 17 فروردین 1384 ساعت 10:11 ب.ظ

? عشق از زندگی جدا بوده است? بدون شک منظور افرادی غیر از زن های متولد فروردین ماه است . نمی دانم به کسی که عاشق یک چنین زنی باشد ، باید تبریک گفت و یا به حالش متاسف بود . ممکن است تصور کند که عشق همه چیز زندگی است .در حالی که او چنان مجذوب دنیای خاص خویشتن است که در عمل فقط آن را همه چیز زندگی می داند . او بیش از هر زن دیگری در این دنیا می تواند بدون مرد زندگی کند.
طبیعی است که زندگی بدون مرد ، مفهومش زندگی بدون احساسات عاشقانه نیست . او همیشه دلش می خواهد وشاید بتوان گفت نیازمند به آن است که قلب مهربان و خواب های طلایی اش به خاطر او بتپد و به همین دلیل هم همیشه یک چنین موجودی در ذهنش وجود دارد و موجودی که ممکن است مربوط به سالهایی بس طولانی گذشته و یا سالهای بسیار دور آینده باشد اما به هر حال او درشبهای مهتابی بهار به این عشق رو یایی خود می اندیشد و نکته جالب آنکه بر غم وجود یک چنین آرزوی عمیقی اگر یک چنین شخصی وجود خارجی نداشته باشد ، کمبود آن را احساس نمی کند زیرا همیشه در ضمیر ناخود آگاهش معتقد است که هر کاری را که یک مرد می تواند بکند ، خودش قادر است بهتر از آن را انجام بدهد.
زن متولد فروردین خودش راهش را در زندگی باز می کند و مایحتاج زندگیش را خودش فراهم می آورد و از حقش دفاع می کند بدون اینکه نیازی به وجود خودش خودش فراهم می آورد و از حقش دفاع می کند بدون آنکه نیازی به وجود یک مرد داشته باشد . به نظر او انجام کارهایش به دست خودش خیلی سریعتر از آن صورت می گیرد که به انتظاردیگری بنشیند و طبیعی است که یک چنین خصوصیاتی به مزاج مغرور مردها خوش آیند نیست . زن متولد فروردین مثل مرد متولد این ماه خواهان رهبری وپیشتازی است و این خواسته شامل تمایل او به برداشتن اولین قدم در امور عشقی نیز میگردد.
دختران متولد این ماه همیشه تعدادی عاشق سینه چاک در اطراف خود دارند و با وجود این همیشه در تخیلات خود دنبال کسی می گردند که جزو این عده نباشد . او در صورت لزوم می تواند سریعا همرنگ جماعت بشود ولی در عین حال دارای آن سرسختی نیز هست که بتواند از راحتی ها چشم بپوشد و با سیل مخالفت ها سینه به سینه بجنگد و به سینه هر مردی که عشقش را مورد تهدید قرار داده است ، دست رد بزند. این درست نمونه کاملی از خصوصیات اخلاقی یک متولد ماه فروردین است و او حتی پس از اینکه در زیر ضربات خرد کننده حوادث به کلی درمانده شد و تنها طفلش از دنیا رفت و مردی که دوستش می داشت وجایش را برای خاطر او به خطر انداخته بود ، ترکش کرد، باز قادر است بگوید که : ? باشد و فردا هم برای خودش روز دیگری است ? و این برای آمدنش انتخاب کرده است. زنی با قدرت فراوان که می تواند بر همه غمنامه ای یک نقطه پایان بگذارد و قادر به ایفای کامل نقش یک زن است و یعنی فرو ریختن اشک در موقع لزوم و به عهده گرفتن نقش مرد به هنگامی که مردی در زندگی او وجود نداشته باشد . طبیعی است داشتن یک چنین خصوصیات تهاجمی چندان جالب نیست و اما خوش بینی و امید او به آینده روشن ، ضامن معتبری برای سعادتمند شدنش می باشد.
زن متولد فروردین ، در صورت مساعد بودن زمینه در ابراز عشق پیشقدم می شود و بگذارید او بفهمد که دوستش دارید و اما خیلی هم دنبالش نروید . وفاداری او به عشق تا زمای که شما به آن پای بند باشید ، خارق العاده است زیرا وی اصولا موجودی رمانتیک می باشد. او به هیچ صورت مایل نیست که شکار بشود و اما اگر دید که شما تعقیبش نمی کنید ، دلسرد می گردد کما اینکه او از مردی که بخواهد به طور کامل بر وی مسلط باشد ، گریزان و از مردی هم که خودش را روی پاهای او بیندازد، روگردان و بیزار است.
متولد فروردین قبل از آنکه بگذارد گرمی عشق سراسر وجودش را در بر گیرد، می خواهد با دل مرد دلخواهش دست و پنجه نرم کند تا در این کشاکش طعم قدرت مردانه او را بچشد. او به طرز باور نکردنی رویایی است و همیشه آرزو دارد پرنس مورد علاق اش سوار بر اسبی سفید بیاید و او را برباید و به خاطر عشق او بادنیا بجنگد و آنچه را می خواهد در اختیارش بگذارد ، بدون اینکه قدرت مردانگی خود را فراموش کند و چون یک چنین موجودی فقط در رویا وجود دارد ، اغلب تنها می ماند . روزهایش روشن و مملو از هیجان است و شب هاییش تاریک و خاموش اما شعله های امید هرگز در قلبش خاموش نمی شوند و او پس از هر شکست قدم تازه ای پیش می گذارد. او باید از عشق خود احساس غرور کند اما این امر نباید موجب بشود که شما ذوق و استعداد او را نادیده بگیریدو هر قدر نیاز مندی او به شما زیاد تر باشد، باز کوشش می کند که دو برابر آن نیازمندی های شما را بر آورده سازد. او می تواند از خطای دوستانش چشم بپوشد ، مال و وقتش را صرف دیگران کند ، اما وقتی پای دل به میان آمد، ناگهان موجود دیگری می شود . آنچه که از آن اوست . این امر قاطعیت مطلق دارد. کوچکترین خطایی می تواند حسادت او را مثل یک بمب منفجر کند. مراقب باشید که در حضورش از هنرمند مورد علاقه خود تعریف نکنید و یا از زن دیگری ولو اینکه از دوستان او باشد ، صحبتی به میان نیاورید . مردی که زنش متولد فروردین است ، بهتر است در اداره منشی مرد داشته باشد . این زن حد متوسط ندارد و اگر دلش بشکند ، در مدتی بسیار کوتاه از توده ای آتش تبدیل به قطعه ای یخ می گردد اما نکته مهم این است که آتش تنش زود خاموش می شود در حالی که سردیش ابدی است.
زن متولداین ماه سال چه قبل از ازدواج و چه بعد از آن خواهان آزادی فراوان است و متوقع است که شما به وی و وفاداریش اطمینان کامل داشته باشید در حالی که عکس این امر را الزامی نمی داند. او به رغم تمایل شدیدی که به آزادی خود دارد ، فوق العاده به شوهرش وفادار است و متولد این ماه به طور طبیعی قادر به دوست داشتن دو مرد نیست زیرا بیش از آن صاف و صادق است که بتواند یک چنین نقش ریا کارانه ای را به عهده بگیرد و ایفای نقش کند. اگر این زن، شوهر داشته باشد و عاشق مرد دیگری گردد، قبل از آن که به وی خیانت کند ، رک و راست حقیقت را به شوهرش می گوید که دیگر نمی تواند زندگی مشترکی داشته باشد. این زن می تواند شور و هیجانی بسیار عمیق و تخیلاتی صوفیانه و عارفانه داشته باشد . این دو خصلت به شیوه ای غریب در وجود او با هم آمیزش دارند. او هر نوع رابطه ای را صمیمی و حقیقی و ابدی می داند و خیانت وریا بکار بردن را به کلی احمقانه و غیر ضروری می داند. عشق او مثل حرکات و گفتارش بی غل وغش و رک و پوست کنده است.
زن متولد برج اسد اصولا واجد قابلیت های زیاد است، به طوری که تقریبا از عهده انجام هر کاری از فروشندگی تا نخست وزیری بر می آید. اگر در ارتش باشد ، خشونت یک گروهبان را به خود می گیرد و اگر مانکن باشد، ظرافت های یک دختر تمام عیار هیجده ساله را در خود بوجود می آورد . به هر صورت به شغل و کارش علاقه مندی نشان می دهد و به این دلیل کمتر ممکن است که از کار به خاطر عشقش دست بردارد.
البته از آنجا که او دختر رمانتیکی است ، این امکان وجود دارد که اگر عاشق شد ، به خیال تحقق بخشیدن به رویاهای طلائی خودش وداشتن یک خانه کوچک زیبای چوبی در حاشیه جنگل های شمالی و نشستن جلوی بخاری که گندم های هیزم در آن شعله ور است و لذت بردن از زندگی در جوار معشوق سبب شود که موقتا کارش را رها کند و اما وقتی که رنگ های این خانه جلای اولیه اش را از دست داد و این جا و آنجای طاقش شروع به چکه کرد وآنوقت با سرعت به جستجوی کسب و کار و موقعیت اجتماعی خود بر می خیزد . جلویش را نباید گرفت ، زیرا اگر خواسته های روحی متولد فروردین ماه بر آورده نشود، خیلی ساده از هر مشکل کوچکی که بو جود بیاید کوه بزرگی می سازد ودرد سر درست میکند. در عمل تقریبا کاری وجود ندارد که زن متولد فروررین ازعهده اش برنیامد.
اگر از او چیزی را بخواهد و یا احساس کند که داشتنش برای او ضروری است ، مصممانه قدم پیش می گذارد اعم از این که آن کار انجام شدنی باشد یا نباشد و به همین ترتیب در مقابل مشکلات چنان پایداری از خود نشان می دهد و چنان خود را با محیط تطبیق می دهد که باورش به راستی مشکل است.
زنی را می شناختم که به علت خراب شدن وضع مالی شوهرش مجبور بود با سه بچه خود در یک آپارتمان دو اتاقه زندگی کند . او روزی در خانه با خانمی که فال قهوه می گرفت و اصلا با یکدیگر آشنایی نداشتند ، بر خورد کرد و این خانم پس از نگاه کردن به فنجان قهوه که از آن نوشیده بود ، با ناراحتی گفت که زندگی سختی در انتظارش می باشد و این زن صادقانه پرسید : می توانید بگوئید که این زندگی تلخ از کی شروع می شود؟
همین خانم یک روز به سرش زد که یک سگ هم بیاورد و نگاه دارد و چون صاحب خانه گفت که ? خانم : شما خودتان هم برای دو اتاق زیادی هستید تا چه رسد به اینکه سگ هم بیاورید ? برای جامه عمل پوشاندن به خواسته اش ناگهان به فعالیت افتاد و به این در و آن در زد و یک دوره کلاس کار با کامپیوتر را دید و خلاصه در کمتر از یک سال وضع زندگی خود را از این رو به آن رو کرد. با در آ مد خوبی که نصیبش شده بود ، آپارتمان بزرگتری گرفت و سگ مورد دلخواهش را به خانه آورد . او تمام این و تلاش را فقط برای آوردن یک سگ به خانه و باز کردن جا برای آن سگ تحمل کرد . زن متولد برج قوچ به علت خوش بینی زیاد ، همیشه معتقد است که تیره روزی و ناکامی سرانجام روزی بر طرف می شود و آفتاب همیشه زیر ابر نمی ماند و به علت داشتن یک چنین طرز تفکری است که به معجزه هم اعتقاد دارد و معجزه هم برای کسانی که به آن اعتقاد دارند، همیشه رخ می دهد . این خانم در کارهای خود خیلی عجول است و در نتیجه چه بسیارند دفعاتی که این عجله برایش اشکالاتی به وجود می آورد اما او تا اولین تارهای خاکستری رنگ در لا بلای مو هایش پیدا نشده است که هر چیزی را باید از راه تجربه یاد بگیرد. به غرور خود سخت پایبندی نشان می دهد و اعتقادش بر این است که شکسته شدن غرور پایان زندگی است.
از لحاظ عشق این امکان وجود ندارد که زن متولد شده در ماه فروردین فریب گرگ های در لباس میش را بخورد و او را در مقابل زن فریب ها مصونیت دارد و خطر بزرگتر او را از جانب مرده های ایده ال و رومانتیک تهدید می کند که تازه در این مورد نیز او بارها مرده ایده آلی را که سر راهش قرار بگیرد ، در بوته آزمایش قرار می دهد.
کمتر زنی ممکن است مثل زن متولد فروردین ماه مددکار و دادرس باشد . او خیلی راحت برای اطرافیانش هدیه ای گران قیمت می خرد و در موقع بیماری ازایشان پرستاری می کند و به آنها پول قرض می دهد و سعی می کند بر ایشان کار پیدا کند و در مقابل انتظار مقابله به مثل راهم دارد.
او هر کاری را با شور و حرارت خاص انجام می دهد و اما شخصا منکر داشتن یک چنین خصوصیاتی است که اگر غمگین بود ، شوهرش هم غمگین واگر شاد بود شوهرش هم شاد باشد. او نه تنها مایل است که دوستان شوهرش را بشناسد، از میزان پس اندازه او خبر داشته باشد و جزئیات کارش را بداند ، بلکه حتی می خواهد که در خواب هاو رویاهای او نیز شریک باشد و همین حق را برای او قائل است. اگر بفهمد که شوهرش چیزی را از او پنهان کرده است ، دیوانه می شود و عصبانیت او واقعا نا خوش آیند است . هرگز نباید در جلوی دیگران کوچکتر ین ایرادی از طرز لباس پوشیدن و یا آرایش کردن و یا رفتارش گرفته شود. اگر این نکته رعایت شود ، او هم نسبت به رعایت حال و شخصیت شما در میان جمع پایبندی وسواس آمیز نشان می دهد.
جریحه دار کردن غرور و یا به مسخره گرفتن احساساتش قلب او را می شکند. اگر او با یک چنین رویدادی مواجه بشود، به آغوش شوهرش پناه می برد و در آن لحظه دنیا برایش تیره وتاریک است و او خود را عمیقا بی دفاع و آسیب دیده احساس میکند و اینجاست که شوهرش این امکان استثنایی را پیدا می کند تا موقعیت خود را در روح و قلب او استحکام بیشتری ببخشد . او عاشق قدرت است و می خواهد که همیشه واجد آن باشد و وقتی احساس کرد آن را از دست داده است ، باید از جایی دوباره تحصیل قدرت کند.
حالت ایده ال و خوش بینی بیش از حد زن متولد فروردین اغلب باعث می شود که به هنگام مواجه شدن با حقایق زندگی آزرده خاطر بشود . در یک چنین مواقعی دستیابی به قلب او کار فوق العاده ساده ای می گردد. اندکی نوازش و بازگرداندن اعتقاد اعتماد به نفس به او دردهای دلش را چهار طاق باز می کند. او صمیمانه انتظار دارد که شوهرش در صورت لزوم با تمام قوا به جانبداری از وی برخیزد و با دشمن به مقابله برخیزد( اما شما این کار را چنان انجام بدهید که راه برگشت از بین نرود زیرا همسرتان ممکن است خیلی زود یک چنین تصمیمی بگیرد) اگر مرد دلخواه خود را پیدا کند، به راحتی از همه چیز دست بر می دارد و او بدون وفاداری و صفای عاشقانه زندگی را هیچ می داند. به عنوان زن خانه شریکی دلسوز و یار و یاور است.
احتمالا خواهان داشتن کاری در خارج از منزل است زیرا محیط خانه برای شور و هیجانی که در وی وجود دارد ، بسیار کوچک و محدود کننده است. عصبانیتش شبیه به جرقه ای است که ناگهان از آتش بیرون می ریزد و ناگهان ظاهرمی شود و زود از بین می رود اما تعداد این جرقه ها معمولا بیشتر از مواردی است که می تواند آرامش خیالی برای شوهرش ایجاد کند. نکته ای که باید به آن توجه کرد این است که عصبانیتهایش ظاهری است ولی لطف و مهربانی اش عمیق و واقعی است . اندکی پر حرف اما حرف هایش سطحی و بی پایه نیست و در آن آثار هوشمندی کاملا مشاهده است و به این دلیل منطقا انتظار همدردی دارد . شوهر یک چنین زنی مجبور است او را به هنگام بروز بیماری به زور به رختخواب بفرستد اما بعد لازم است که کنارش بنشیند و دستش را در دست بگیرد.
زن متولد برج حمل در خانواده فوق العاده فداکار و کمک رسان است . اگر شوهرش از کار بیکار شود ، بدون تاخیر کاری پیدا می کند و نمی گذارد چرخ زندگی از حرکت بایستد اما به طور حتم برای شوهری که در آمدش از او کمتر باشد، احترامی قائل نیست ( در این حالت اگر چه او را ترک نمی کند اما شاید به علت جریحه دار شدن غرورش دیگر آن دلشادی سابق را نشان نمی دهد.) یک تعریف از طرز آرایش یک زن دیگر نیز همین حالت را در او به وجود می آورد اما خطرات احتمالی این کار خیلی بیشتر است. اگر بتوانید محیط زندگی خود را پا بر جا نگاهدارید ، او را به طرزی واقعا باور نکردنی شاد و دوست داشتنی خواهید یافت.
او به عنوان مادر پیوسته مواظب است که بچه هایش تمیز ، شاد و سلا مت باشند . عقل معاش خارق العاده از خود نشان نمی دهد اما شما می توایند او را یکی دو بار امتحان کنید. هیچ بعید نیست قابلیتش در این کار به اندازه ای که مورد نظر شماست ، باشد.
او ممکن است هر بار که بچه اش گریه می کند ، بغلش نکند و یا مثل برخی از مادرهای دیگر در حمایت از کودکش روش اغراق آمیز نداشته باشد اما این بچه بلا شک مهربانی های مادرش را فراوان می بیند و عشق مادر به قدر کفایت نصیبش می گردد.
به علت داشتن تخیلات شاعرانه دنیایی مملو از زیبایی ها و رنگ ها در ذهن بچه هایش به وجود می آورد اما انضباط را هم لحظه ای فراموش نمی کند . تنبیه بدنی نمی کند ولی از حرفش هم بر نمی گردد .
او خیلی دیر به مواد مخدر معتاد می گردد اما از انتقام کشیدن لذت می برد و خیلی زود عصبانی می شود و خیلی هم آرام می گردد.
صمیمانه به شوهرش کمک می کند که به آرزوهایش جامه عمل بپوشاند. اگر شوهر زن متولد فروردین فقط به اندازه نصف مقداری که او به وی ایمان دارد ، به او ایمان داشته باشد، زندگی زناشوئی آنها واقعا سعادتمندانه خواهدبود.

[ بدون نام ] چهارشنبه 17 فروردین 1384 ساعت 10:10 ب.ظ

مشخّصات کلی متولدین فروردین ماه:
پرجنب و جوش ، فعّال ، عجول ، رک و بی‌پروا ، زود عکس‌العمل نشان می‌دهد، لایق و کاردان ، عاشق قدرت ، بی‌صبر و طاقت ، قادر است مدّتها تنها باشد ، اهل امر و نهی ، طرّاح ، اهل هیجان ، حادثه‌جو ، پرتوقّع ، ریاست مآب ، با اعتماد به نفس ، سازنده ، به گذشته فکر نمی‌کند ، جوانتر از سنش ، شایسته ، ماجراجو ، روشنفکر ، دقیق ، اشتباه خود را نمی‌پذیرد ، با مدیریّت عالی ، متنفّر از مداخله دیگران ، فعّال و جنجالی ، با شهامت ، با مطالعه ، هوشیار و زرنگ ، صاحب عقیده ، مبتکر ، مقتدر ، اهل بخشش ،اهل تنوّع ، با حس مسئولیّت ، پر انرژی ، اهل کشمکش و ستیز ، سالم و پرقدرت ، خودخواه، گاهی یاغی ، بی ریا ، گاهی خشک و یک دنده ، مخالف دوز و کلک ، در باطن ضعیف‌تر از ظاهر است ، مددکار ، گاهی غیر واقعی و غیر منطقی ، هوشمند.

مرد فروردین


رک و راست، عاشق پیشه، حسود، پرتوقع و ریاست طلب، هرگز به گذشته فکر نمی‌کند، رفتار و قیافه‌اش جوانتر از سنش به‌نظر می‌رسد، از زن خجول، ملالت آور و منفی باف بیزار است.

زن فروردین

او بیش از هر زن دیگری در دنیا می‌تواند بدون مرد زندگی کند. دارای قابلیتهای زیادی است بطوریکه تقریبا از عهده انجام هر کاری از فروشندگی تا نخست وزیری بر می‌آید. خوش بین است و خواهان داشتن کاری در خارج از منزل می‌باشد. عصبانیتهایش ظاهری و مهربانیش عمیق و واقعی می‌باشد



درود بر تمام دوستان ملی گرا و آریای چهارشنبه 17 فروردین 1384 ساعت 10:09 ب.ظ

وطن فروش


ای کاش بلایی از آسمان نازل می شد و همه چیز را نابود می کرد. ایران را با خاک یکسان می کرد. همانگونه که تخت جمشید را نابود کرد. دیگر نمی توانم این ننگ را تحمل کنم.
وطن فروشی ...
جواب فرزندانمان را چه خواهیم داد ؟ آه .. خدای من ... دیگر نمی توانم نفرین آنها را تحمل کنم. نفرین هایی که امروز و فردا نثار من خواهند کرد. از این خاک غریب می ترسم ! نکند مرا در خودش ببلعد !؟ اما نه انگار این زمین است که از من می ترسد.
آخر من وطن فروشم ...! وطن فروش ...!
دیگر نمی توانم ببینم که مادرانم و خواهرانم به خاطر سکه های این نامردان، این سگان پلید، این گرگان خونخوار، در حال نابودی اند. دیگر نمی توانم ببینم که پدرانم و برادرانم شب و روز به خاطر ذره ای غذا برای اینکه ما زنده بمانیم از جان خود می گذرند.
دیگر سکه های آنان برای من رنگی ندارد زیرا من به خود خیانت کرده ام ! وای بر من که فکر می کردم خوشبخت ترینم اما امروز معنای بدبختی را احساس می کنم. خوشبخی دروغین آنها را دیگر باور نخواهم کرد.
من وطن فروشم ...! وطن فروش ...!
چگونه باید این همه خیانت را جبران کنم ؟ مگر راهی برای بخشش گناهان مانده ؟ نماز ؟! توبه ؟! روزه ؟! ذکات ؟! یا ذره ای اشک برای حسین ابن علی ؟! می گویند جای من در بهشت است ! اما افسوس گناه من فراتر از این ها است و هرگز بخشودنی نیست.
من مجرم هستم ! جرمم وطن فروشی است ! آری من وطن فروشم ...! وطن فروش ...!
اگر خدا هم مرا ببخشد با وجدانم چه خواهم کرد ؟ از خودم چگونه می توانم فرار کنم ؟ من خیانت به خود کرده ام . نفرین بر من باد ...

بهزاد u لینک : 21:0 u نظرات ( 14 ) u بالا



--------------------------------------------------------------------------------

شنبه، 5 اردىبهشت، 1383

سیاهی


فریاد ها زدند مردم به خدا ! گفتند ای خدا گناه ما چیست ؟ درمان ما چیست ؟ افسوس هرگز جوابی شنیده نشد در طول تاریخ !
زیرا او زاده فکر ما بود. هرگز وجود نداشت. خودمان آفریده بودیمش. آفریدیم و نابود کردیم خود را. خدا بت ما بود و هرگز درد ما را ندید. هرگز از خود نپرسیدیم چرا ما را آفرید ؟ یا ما چرا آفریدیم او را ؟
به امید بهشتی پوچ زندگی کردیم و مردیم. نه بهشت دیدیم و نه در این دنیا خیری !
آسمان خون گریه کرد به حال ما ! گفتند عذاب است ! زمین نالید به حال ما ! گفتند امتحان است ! عده ای سوختند و رفتند در آتش ما ! برای ما ! گفتند که مردند ! اما این مردن کجا و آن مردن کجا !
به امید بهاری پوچ زندگی کردیم. بهاری که در آن سبزی نبود. خون بود و مرگ ! فقط همین ! دیگر نمی خواهم بهار شوم دیروز تکرار شود. از روشنی می ترسم. مرا به سیاهی هدایت کنید ...



:: در سیاهی شاید که عاقل شوم ... !
:: در سیاهی شاید که عاقل شوی ... !
:: در سیاهی شاید که عاقل شوید ... !
:: در سیاهی شاید که عاقل شوند ... !
:: در سیاهی شاید که عاقل شویم ... !

پس پیش به سوی سیاهی ....

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مدتی بود که از خودم چیزی نمی نوشتم و دلم برای تک تک ابلهان و عاقلانی که وبلاگ مرا می خواندند تنگ شده بود. در این مدتی که از شما جدا بودم چیزها آموختم و آموخته ها یاد دادم به این و آن ! گرچه سودی ندارد و دیگر کار از این کارها گذشته !
در این مدت دوستان زیادی به وبلاگ نویسی رو آوردند که برای ایران می نویسند و لااقل اینکه برای طرح وبلاگ خود از نشان ها و آثار ایرانی استفاده می کنند. و این من و خیلی های دیگر را بسیار خوشحال می کند. درود بر تمام آریاییان و مرگ بر تازیان ...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

لینک های بسیار مهم :

:: آیا افشین زند اطلاعاتی بوده ؟ [+]
:: وبلاگ یک گروه ایرانی که در سبک Black Metal فعالیت می کنن ! [+]
:: نمی دانم روزی خواهد آمد که آفتاب از سر آشتی با ما در آید ؟ [+]
:: خداحافظی آریابان از تمامی آریائیان ایران زمین ! [+]
:: مشکل ایران آخوند نیست ! [+]


بهزاد u لینک : 6:1 u نظرات ( 37 ) u بالا



--------------------------------------------------------------------------------

چهارشنبه، 26 فروردین، 1383

کافر کیست؟


این خرقه که من دارم، دررهن شراب اولی وین دفتربی معنی،غرق می ناب اولی

اکنون زمانیست که خوشبختانه عقل ها روبه بیداریند، بسیاری ازمحالات به ممکن رسیده اند که درهمین زمان خودمان بارها دیده ومیدانیم. همچنانکه مادربزرگ بنده باورنداشت انسان روزی کجاوه را به ماشین تبدیل می کند. اکنون دیگرجواب را از رساله ها التماس نمی کنند، معنا را از رنگ رخسار نمیخوانند، درلغتنامه ها معنی را می یابند. اگرمادر بزرگمان ازملا یاد میگرفت که کافر یعنی نجس، ما با تجزیه این فاعل وتطبیق عملکردش باعقل و خرد میگوییم کافر یعنی ضد ارتجاع.

متن کامل رو می تونید از وبلاگ STYX بخونید. متاسفانه وبلاگ این دوست خردگرا در پرشین بلاگ مسدود شده اما هنوز می تونید نوشته ها شو تو آدرس زیر بخونید :

http://styxriver.blogspot.com/



درود بر تمام دوستان ملی گرا و آریای چهارشنبه 17 فروردین 1384 ساعت 10:09 ب.ظ

وطن فروش


ای کاش بلایی از آسمان نازل می شد و همه چیز را نابود می کرد. ایران را با خاک یکسان می کرد. همانگونه که تخت جمشید را نابود کرد. دیگر نمی توانم این ننگ را تحمل کنم.
وطن فروشی ...
جواب فرزندانمان را چه خواهیم داد ؟ آه .. خدای من ... دیگر نمی توانم نفرین آنها را تحمل کنم. نفرین هایی که امروز و فردا نثار من خواهند کرد. از این خاک غریب می ترسم ! نکند مرا در خودش ببلعد !؟ اما نه انگار این زمین است که از من می ترسد.
آخر من وطن فروشم ...! وطن فروش ...!
دیگر نمی توانم ببینم که مادرانم و خواهرانم به خاطر سکه های این نامردان، این سگان پلید، این گرگان خونخوار، در حال نابودی اند. دیگر نمی توانم ببینم که پدرانم و برادرانم شب و روز به خاطر ذره ای غذا برای اینکه ما زنده بمانیم از جان خود می گذرند.
دیگر سکه های آنان برای من رنگی ندارد زیرا من به خود خیانت کرده ام ! وای بر من که فکر می کردم خوشبخت ترینم اما امروز معنای بدبختی را احساس می کنم. خوشبخی دروغین آنها را دیگر باور نخواهم کرد.
من وطن فروشم ...! وطن فروش ...!
چگونه باید این همه خیانت را جبران کنم ؟ مگر راهی برای بخشش گناهان مانده ؟ نماز ؟! توبه ؟! روزه ؟! ذکات ؟! یا ذره ای اشک برای حسین ابن علی ؟! می گویند جای من در بهشت است ! اما افسوس گناه من فراتر از این ها است و هرگز بخشودنی نیست.
من مجرم هستم ! جرمم وطن فروشی است ! آری من وطن فروشم ...! وطن فروش ...!
اگر خدا هم مرا ببخشد با وجدانم چه خواهم کرد ؟ از خودم چگونه می توانم فرار کنم ؟ من خیانت به خود کرده ام . نفرین بر من باد ...

بهزاد u لینک : 21:0 u نظرات ( 14 ) u بالا



--------------------------------------------------------------------------------

شنبه، 5 اردىبهشت، 1383

سیاهی


فریاد ها زدند مردم به خدا ! گفتند ای خدا گناه ما چیست ؟ درمان ما چیست ؟ افسوس هرگز جوابی شنیده نشد در طول تاریخ !
زیرا او زاده فکر ما بود. هرگز وجود نداشت. خودمان آفریده بودیمش. آفریدیم و نابود کردیم خود را. خدا بت ما بود و هرگز درد ما را ندید. هرگز از خود نپرسیدیم چرا ما را آفرید ؟ یا ما چرا آفریدیم او را ؟
به امید بهشتی پوچ زندگی کردیم و مردیم. نه بهشت دیدیم و نه در این دنیا خیری !
آسمان خون گریه کرد به حال ما ! گفتند عذاب است ! زمین نالید به حال ما ! گفتند امتحان است ! عده ای سوختند و رفتند در آتش ما ! برای ما ! گفتند که مردند ! اما این مردن کجا و آن مردن کجا !
به امید بهاری پوچ زندگی کردیم. بهاری که در آن سبزی نبود. خون بود و مرگ ! فقط همین ! دیگر نمی خواهم بهار شوم دیروز تکرار شود. از روشنی می ترسم. مرا به سیاهی هدایت کنید ...



:: در سیاهی شاید که عاقل شوم ... !
:: در سیاهی شاید که عاقل شوی ... !
:: در سیاهی شاید که عاقل شوید ... !
:: در سیاهی شاید که عاقل شوند ... !
:: در سیاهی شاید که عاقل شویم ... !

پس پیش به سوی سیاهی ....

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مدتی بود که از خودم چیزی نمی نوشتم و دلم برای تک تک ابلهان و عاقلانی که وبلاگ مرا می خواندند تنگ شده بود. در این مدتی که از شما جدا بودم چیزها آموختم و آموخته ها یاد دادم به این و آن ! گرچه سودی ندارد و دیگر کار از این کارها گذشته !
در این مدت دوستان زیادی به وبلاگ نویسی رو آوردند که برای ایران می نویسند و لااقل اینکه برای طرح وبلاگ خود از نشان ها و آثار ایرانی استفاده می کنند. و این من و خیلی های دیگر را بسیار خوشحال می کند. درود بر تمام آریاییان و مرگ بر تازیان ...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

لینک های بسیار مهم :

:: آیا افشین زند اطلاعاتی بوده ؟ [+]
:: وبلاگ یک گروه ایرانی که در سبک Black Metal فعالیت می کنن ! [+]
:: نمی دانم روزی خواهد آمد که آفتاب از سر آشتی با ما در آید ؟ [+]
:: خداحافظی آریابان از تمامی آریائیان ایران زمین ! [+]
:: مشکل ایران آخوند نیست ! [+]


بهزاد u لینک : 6:1 u نظرات ( 37 ) u بالا



--------------------------------------------------------------------------------

چهارشنبه، 26 فروردین، 1383

کافر کیست؟


این خرقه که من دارم، دررهن شراب اولی وین دفتربی معنی،غرق می ناب اولی

اکنون زمانیست که خوشبختانه عقل ها روبه بیداریند، بسیاری ازمحالات به ممکن رسیده اند که درهمین زمان خودمان بارها دیده ومیدانیم. همچنانکه مادربزرگ بنده باورنداشت انسان روزی کجاوه را به ماشین تبدیل می کند. اکنون دیگرجواب را از رساله ها التماس نمی کنند، معنا را از رنگ رخسار نمیخوانند، درلغتنامه ها معنی را می یابند. اگرمادر بزرگمان ازملا یاد میگرفت که کافر یعنی نجس، ما با تجزیه این فاعل وتطبیق عملکردش باعقل و خرد میگوییم کافر یعنی ضد ارتجاع.

متن کامل رو می تونید از وبلاگ STYX بخونید. متاسفانه وبلاگ این دوست خردگرا در پرشین بلاگ مسدود شده اما هنوز می تونید نوشته ها شو تو آدرس زیر بخونید :

http://styxriver.blogspot.com/



درود بر تمام دوستان ملی گرا و آریای چهارشنبه 17 فروردین 1384 ساعت 10:09 ب.ظ

وطن فروش


ای کاش بلایی از آسمان نازل می شد و همه چیز را نابود می کرد. ایران را با خاک یکسان می کرد. همانگونه که تخت جمشید را نابود کرد. دیگر نمی توانم این ننگ را تحمل کنم.
وطن فروشی ...
جواب فرزندانمان را چه خواهیم داد ؟ آه .. خدای من ... دیگر نمی توانم نفرین آنها را تحمل کنم. نفرین هایی که امروز و فردا نثار من خواهند کرد. از این خاک غریب می ترسم ! نکند مرا در خودش ببلعد !؟ اما نه انگار این زمین است که از من می ترسد.
آخر من وطن فروشم ...! وطن فروش ...!
دیگر نمی توانم ببینم که مادرانم و خواهرانم به خاطر سکه های این نامردان، این سگان پلید، این گرگان خونخوار، در حال نابودی اند. دیگر نمی توانم ببینم که پدرانم و برادرانم شب و روز به خاطر ذره ای غذا برای اینکه ما زنده بمانیم از جان خود می گذرند.
دیگر سکه های آنان برای من رنگی ندارد زیرا من به خود خیانت کرده ام ! وای بر من که فکر می کردم خوشبخت ترینم اما امروز معنای بدبختی را احساس می کنم. خوشبخی دروغین آنها را دیگر باور نخواهم کرد.
من وطن فروشم ...! وطن فروش ...!
چگونه باید این همه خیانت را جبران کنم ؟ مگر راهی برای بخشش گناهان مانده ؟ نماز ؟! توبه ؟! روزه ؟! ذکات ؟! یا ذره ای اشک برای حسین ابن علی ؟! می گویند جای من در بهشت است ! اما افسوس گناه من فراتر از این ها است و هرگز بخشودنی نیست.
من مجرم هستم ! جرمم وطن فروشی است ! آری من وطن فروشم ...! وطن فروش ...!
اگر خدا هم مرا ببخشد با وجدانم چه خواهم کرد ؟ از خودم چگونه می توانم فرار کنم ؟ من خیانت به خود کرده ام . نفرین بر من باد ...

بهزاد u لینک : 21:0 u نظرات ( 14 ) u بالا



--------------------------------------------------------------------------------

شنبه، 5 اردىبهشت، 1383

سیاهی


فریاد ها زدند مردم به خدا ! گفتند ای خدا گناه ما چیست ؟ درمان ما چیست ؟ افسوس هرگز جوابی شنیده نشد در طول تاریخ !
زیرا او زاده فکر ما بود. هرگز وجود نداشت. خودمان آفریده بودیمش. آفریدیم و نابود کردیم خود را. خدا بت ما بود و هرگز درد ما را ندید. هرگز از خود نپرسیدیم چرا ما را آفرید ؟ یا ما چرا آفریدیم او را ؟
به امید بهشتی پوچ زندگی کردیم و مردیم. نه بهشت دیدیم و نه در این دنیا خیری !
آسمان خون گریه کرد به حال ما ! گفتند عذاب است ! زمین نالید به حال ما ! گفتند امتحان است ! عده ای سوختند و رفتند در آتش ما ! برای ما ! گفتند که مردند ! اما این مردن کجا و آن مردن کجا !
به امید بهاری پوچ زندگی کردیم. بهاری که در آن سبزی نبود. خون بود و مرگ ! فقط همین ! دیگر نمی خواهم بهار شوم دیروز تکرار شود. از روشنی می ترسم. مرا به سیاهی هدایت کنید ...



:: در سیاهی شاید که عاقل شوم ... !
:: در سیاهی شاید که عاقل شوی ... !
:: در سیاهی شاید که عاقل شوید ... !
:: در سیاهی شاید که عاقل شوند ... !
:: در سیاهی شاید که عاقل شویم ... !

پس پیش به سوی سیاهی ....

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مدتی بود که از خودم چیزی نمی نوشتم و دلم برای تک تک ابلهان و عاقلانی که وبلاگ مرا می خواندند تنگ شده بود. در این مدتی که از شما جدا بودم چیزها آموختم و آموخته ها یاد دادم به این و آن ! گرچه سودی ندارد و دیگر کار از این کارها گذشته !
در این مدت دوستان زیادی به وبلاگ نویسی رو آوردند که برای ایران می نویسند و لااقل اینکه برای طرح وبلاگ خود از نشان ها و آثار ایرانی استفاده می کنند. و این من و خیلی های دیگر را بسیار خوشحال می کند. درود بر تمام آریاییان و مرگ بر تازیان ...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

لینک های بسیار مهم :

:: آیا افشین زند اطلاعاتی بوده ؟ [+]
:: وبلاگ یک گروه ایرانی که در سبک Black Metal فعالیت می کنن ! [+]
:: نمی دانم روزی خواهد آمد که آفتاب از سر آشتی با ما در آید ؟ [+]
:: خداحافظی آریابان از تمامی آریائیان ایران زمین ! [+]
:: مشکل ایران آخوند نیست ! [+]


بهزاد u لینک : 6:1 u نظرات ( 37 ) u بالا



--------------------------------------------------------------------------------

چهارشنبه، 26 فروردین، 1383

کافر کیست؟


این خرقه که من دارم، دررهن شراب اولی وین دفتربی معنی،غرق می ناب اولی

اکنون زمانیست که خوشبختانه عقل ها روبه بیداریند، بسیاری ازمحالات به ممکن رسیده اند که درهمین زمان خودمان بارها دیده ومیدانیم. همچنانکه مادربزرگ بنده باورنداشت انسان روزی کجاوه را به ماشین تبدیل می کند. اکنون دیگرجواب را از رساله ها التماس نمی کنند، معنا را از رنگ رخسار نمیخوانند، درلغتنامه ها معنی را می یابند. اگرمادر بزرگمان ازملا یاد میگرفت که کافر یعنی نجس، ما با تجزیه این فاعل وتطبیق عملکردش باعقل و خرد میگوییم کافر یعنی ضد ارتجاع.

متن کامل رو می تونید از وبلاگ STYX بخونید. متاسفانه وبلاگ این دوست خردگرا در پرشین بلاگ مسدود شده اما هنوز می تونید نوشته ها شو تو آدرس زیر بخونید :

http://styxriver.blogspot.com/



درود بر تمام دوستان ملی گرا و آریای چهارشنبه 17 فروردین 1384 ساعت 10:08 ب.ظ

وطن فروش


ای کاش بلایی از آسمان نازل می شد و همه چیز را نابود می کرد. ایران را با خاک یکسان می کرد. همانگونه که تخت جمشید را نابود کرد. دیگر نمی توانم این ننگ را تحمل کنم.
وطن فروشی ...
جواب فرزندانمان را چه خواهیم داد ؟ آه .. خدای من ... دیگر نمی توانم نفرین آنها را تحمل کنم. نفرین هایی که امروز و فردا نثار من خواهند کرد. از این خاک غریب می ترسم ! نکند مرا در خودش ببلعد !؟ اما نه انگار این زمین است که از من می ترسد.
آخر من وطن فروشم ...! وطن فروش ...!
دیگر نمی توانم ببینم که مادرانم و خواهرانم به خاطر سکه های این نامردان، این سگان پلید، این گرگان خونخوار، در حال نابودی اند. دیگر نمی توانم ببینم که پدرانم و برادرانم شب و روز به خاطر ذره ای غذا برای اینکه ما زنده بمانیم از جان خود می گذرند.
دیگر سکه های آنان برای من رنگی ندارد زیرا من به خود خیانت کرده ام ! وای بر من که فکر می کردم خوشبخت ترینم اما امروز معنای بدبختی را احساس می کنم. خوشبخی دروغین آنها را دیگر باور نخواهم کرد.
من وطن فروشم ...! وطن فروش ...!
چگونه باید این همه خیانت را جبران کنم ؟ مگر راهی برای بخشش گناهان مانده ؟ نماز ؟! توبه ؟! روزه ؟! ذکات ؟! یا ذره ای اشک برای حسین ابن علی ؟! می گویند جای من در بهشت است ! اما افسوس گناه من فراتر از این ها است و هرگز بخشودنی نیست.
من مجرم هستم ! جرمم وطن فروشی است ! آری من وطن فروشم ...! وطن فروش ...!
اگر خدا هم مرا ببخشد با وجدانم چه خواهم کرد ؟ از خودم چگونه می توانم فرار کنم ؟ من خیانت به خود کرده ام . نفرین بر من باد ...

بهزاد u لینک : 21:0 u نظرات ( 14 ) u بالا



--------------------------------------------------------------------------------

شنبه، 5 اردىبهشت، 1383

سیاهی


فریاد ها زدند مردم به خدا ! گفتند ای خدا گناه ما چیست ؟ درمان ما چیست ؟ افسوس هرگز جوابی شنیده نشد در طول تاریخ !
زیرا او زاده فکر ما بود. هرگز وجود نداشت. خودمان آفریده بودیمش. آفریدیم و نابود کردیم خود را. خدا بت ما بود و هرگز درد ما را ندید. هرگز از خود نپرسیدیم چرا ما را آفرید ؟ یا ما چرا آفریدیم او را ؟
به امید بهشتی پوچ زندگی کردیم و مردیم. نه بهشت دیدیم و نه در این دنیا خیری !
آسمان خون گریه کرد به حال ما ! گفتند عذاب است ! زمین نالید به حال ما ! گفتند امتحان است ! عده ای سوختند و رفتند در آتش ما ! برای ما ! گفتند که مردند ! اما این مردن کجا و آن مردن کجا !
به امید بهاری پوچ زندگی کردیم. بهاری که در آن سبزی نبود. خون بود و مرگ ! فقط همین ! دیگر نمی خواهم بهار شوم دیروز تکرار شود. از روشنی می ترسم. مرا به سیاهی هدایت کنید ...



:: در سیاهی شاید که عاقل شوم ... !
:: در سیاهی شاید که عاقل شوی ... !
:: در سیاهی شاید که عاقل شوید ... !
:: در سیاهی شاید که عاقل شوند ... !
:: در سیاهی شاید که عاقل شویم ... !

پس پیش به سوی سیاهی ....

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مدتی بود که از خودم چیزی نمی نوشتم و دلم برای تک تک ابلهان و عاقلانی که وبلاگ مرا می خواندند تنگ شده بود. در این مدتی که از شما جدا بودم چیزها آموختم و آموخته ها یاد دادم به این و آن ! گرچه سودی ندارد و دیگر کار از این کارها گذشته !
در این مدت دوستان زیادی به وبلاگ نویسی رو آوردند که برای ایران می نویسند و لااقل اینکه برای طرح وبلاگ خود از نشان ها و آثار ایرانی استفاده می کنند. و این من و خیلی های دیگر را بسیار خوشحال می کند. درود بر تمام آریاییان و مرگ بر تازیان ...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

لینک های بسیار مهم :

:: آیا افشین زند اطلاعاتی بوده ؟ [+]
:: وبلاگ یک گروه ایرانی که در سبک Black Metal فعالیت می کنن ! [+]
:: نمی دانم روزی خواهد آمد که آفتاب از سر آشتی با ما در آید ؟ [+]
:: خداحافظی آریابان از تمامی آریائیان ایران زمین ! [+]
:: مشکل ایران آخوند نیست ! [+]


بهزاد u لینک : 6:1 u نظرات ( 37 ) u بالا



--------------------------------------------------------------------------------

چهارشنبه، 26 فروردین، 1383

کافر کیست؟


این خرقه که من دارم، دررهن شراب اولی وین دفتربی معنی،غرق می ناب اولی

اکنون زمانیست که خوشبختانه عقل ها روبه بیداریند، بسیاری ازمحالات به ممکن رسیده اند که درهمین زمان خودمان بارها دیده ومیدانیم. همچنانکه مادربزرگ بنده باورنداشت انسان روزی کجاوه را به ماشین تبدیل می کند. اکنون دیگرجواب را از رساله ها التماس نمی کنند، معنا را از رنگ رخسار نمیخوانند، درلغتنامه ها معنی را می یابند. اگرمادر بزرگمان ازملا یاد میگرفت که کافر یعنی نجس، ما با تجزیه این فاعل وتطبیق عملکردش باعقل و خرد میگوییم کافر یعنی ضد ارتجاع.

متن کامل رو می تونید از وبلاگ STYX بخونید. متاسفانه وبلاگ این دوست خردگرا در پرشین بلاگ مسدود شده اما هنوز می تونید نوشته ها شو تو آدرس زیر بخونید :

http://styxriver.blogspot.com/

...

کیمیا چهارشنبه 17 فروردین 1384 ساعت 06:56 ب.ظ

جواب سوال دوم اینه که بخشهای مهم رو دوره کنید. ولی خوب. بد دوره کردن از نخوندن بدتره. جون سر امتحان فکر می کنی بلدی و جرات می کنی جواب بدی ولی غلط می شه. جواب سوال دوم رو نمیدونم. ایکاش شهریور بود که اگه کسی قبول نشد یه سره ادامه بده تا اون موقع. ولی فکر نمی کنم اینطور بشه.

مرد شب چهارشنبه 17 فروردین 1384 ساعت 06:18 ب.ظ

۲تا سوال
اول اینکه فکر میکنین امتحان سال دیگه یا بهتر بگم دوره دیگه کی برگزار میشه؟
بهتر برای دوره مطالب قبلی فقط یکسری بخشهای مهم را دوره کرد یا از یک منبع خلاصه تر دوباره همه درسها را دوره کرد؟
ممنون که
جواب میدین

[ بدون نام ] چهارشنبه 17 فروردین 1384 ساعت 04:44 ب.ظ

امیدوار چکار به تست های اطفال داری علوم پزشکی احتمالا هیچ وقت آنها را بر نمی دارد اما برو ببین همه آنجا دارند ضمن حرفهاشون تست می گویند و پاسخ می‌دهند

پسرک تنها چهارشنبه 17 فروردین 1384 ساعت 03:08 ب.ظ http://cactus.persianblog.com

آرش عشقتو بی خیال شدی مگه؟

پسرک تنها چهارشنبه 17 فروردین 1384 ساعت 02:56 ب.ظ http://cactus.persianblog.com

ببخشـــــــــــــــــــــــــــــین؟! یعنی چی اونوقت؟
جراحی و اطفال و داخلی باهم؟ زنان هم یه ساعتی؟!؟!؟!؟!
اینا یعنی یه ماه درس خوندن من!!!
ــــــــــــــــــ
چرا اسمتو ننوشتی؟
--------------
در ضمن نرولژی سنگینه ها.
جالبه بدونی دانشگاه مشهد توی بخش نرولژی نه رزیدنت می گیره و نه انترن!!! خانوم دکترهای دانشگاه ما فقط استازری اعصاب رو زحمت می کشن می گذرونن و انترنی اعصاب به عهده ما پسرای بیچاره بود. البته علت اینکه رزیدنت نمی گیره گردن کلفتی مدیر گروهه.

[ بدون نام ] چهارشنبه 17 فروردین 1384 ساعت 02:19 ب.ظ

به یان دلیل از سهمیه خانوما استفاده نمیکنم چون اصلا و ابدا حوصله ۱۲ سال خدمتو ندارم از طرفی رشته ای که من میخوام یعنی نورولوژی اصلا سهمیه خانومها نداره!!!

راستی من دارم جراحی و اطفال و داخلی میخونم اگه وقت هم اضافه بیارم یه ساعتی هم زنان دوره میکنم

کیمیا چهارشنبه 17 فروردین 1384 ساعت 12:56 ب.ظ

آرش جان
فکر نمیکنی دچار سندرم گریز از امتحان شدی؟

لولو چهارشنبه 17 فروردین 1384 ساعت 12:19 ب.ظ

بابا ارش خان شما که چند وقت پیشا عاشق شده بودی!
یا من اشتباه گرفتم؟ بابا چه زود؟ یا شاید هم اثرات همونه!!

ارش چهارشنبه 17 فروردین 1384 ساعت 11:18 ق.ظ

پسرک تنها من می خوام پیداش کن
خداییش پیدا کن دیگه

پسرک تنها چهارشنبه 17 فروردین 1384 ساعت 10:26 ق.ظ http://cactus.persianblog.com

امیدوار چرا از سهمیه خانمها استفاده نمی کنی؟

پسرک تنها چهارشنبه 17 فروردین 1384 ساعت 09:24 ق.ظ http://cactus.persianblog.com

ایول پچشک!!
من که هیچ درسی رو از تکست نخوندم

++++++++++++
اون (کل اگر طبیب بودی.......) رو خوب اومدی خداییش!!
ولی خوب ازینا که آرش می خواد می تونم همه مدلشو پیدا کنم. اما بدرد دوا کردن سر کل من نمی خورن!

پسرک تنها چهارشنبه 17 فروردین 1384 ساعت 09:15 ق.ظ http://cactus.persianblog.com

آقا دیشب داشتم به این فکر می کردم که آدم چقدر باید طفلک باشه که تاریخ تولدش ۳۰ اسفند باشه!!
ولی بیشتر که فکر کردم به این نتیجه رسیدم که طفلکتر از اون خانم دکتریه که باردار باشه و بخاطر تعویق امتحان محاسباتش بهم بخوره و جنینش ترم بشه و سر امتحان دستیاری به درد زایمان دچار بشه!!!!
*******************
نمی دونم چرا چن روزه همش افکار غیر رومانتیک میاد تو مغزم!

امیدوار چهارشنبه 17 فروردین 1384 ساعت 08:14 ق.ظ

منم سهمیه ازاد دارم به اندازه شما هم خوب درس نخوندم ولی نمیدونم شاید از نپختگیمه که امیدم بیشتره شاید یه بار که شرکت کنم متوجه میشم نه بابا اینقدرا هم اسون نیست
البته نمیدونم نورولوژی چقر خوب خوندن میخواد

امیدوار چهارشنبه 17 فروردین 1384 ساعت 08:02 ق.ظ

بچشک اگه من جای شما بودم امید ۹۹ درصد به یه رشته خوب داشتم اینهمه خوب درس خوندی

امیدوار چهارشنبه 17 فروردین 1384 ساعت 04:19 ق.ظ

ای خدا الان موقع بهم ریختن ویندوز بود؟؟؟

راستی بچشک واقعا ارتوپدی و اورولوژی رو از روی تکست خوندی؟؟// وای پس من کجای کارم؟؟/!!!!!!!!!!!!! من فقط داخلی رو از روی تکست خوندم پارسال هم برای پره پوستو از روی خود کتاب خونده بودم به قول حافظ : ببین تفاوت ره از کجاست تا بکجا

راستی این وبلاگ علوم پزشکی یه جوریه اصلا چنگی به دل نمیزنه ده ساله که اون تستهای اطفالو گذاشته برشم نمیداره





کیمیا چهارشنبه 17 فروردین 1384 ساعت 02:52 ق.ظ

امیدوار
الان با وجود اینهمه خلاصه خوب مثل نکات برتر و AOM و the last و .... خوندن تکست به نظر عاقلانه نیست و فقط آدمو غرق میکنه.
راستی شما چرا به وبلاگ علوم پزشکی نمیاین؟

پچشک چهارشنبه 17 فروردین 1384 ساعت 02:48 ق.ظ

اطفال-زنان-جراحی
پوست-اورو-ارتو-نورو
بقیه هم خلاصه های مختلف(ولی نه خیلی خلاصه)
چشم هم کاشکی نخونده بودم!

امیدوار جان؛چه فایده!سهمیه ازاد این حرف ها سرش نمی شه!

امید ۵۰٪به یه رشته متوسط دارم
(اگه از اسمون اشعه یونیزان نباره و مثل پارسال
موتاسیون بازار نشه!)
دوست خوب؛شما مثل تخلصت؛امیدوار باش که هم جوونی و سرحال و با روحیه؛هم freshهستی
ارادتمند

امیدوار چهارشنبه 17 فروردین 1384 ساعت 02:24 ق.ظ

از دانشگاه ما هیچکسیو نگرفتن
رزیدنتای بدبخت ما خودشون شاکی هستن
بیچاره ها اگه این قضیه فروش سوالا نبود حتما خیلی بهتر قبول میشدن

بچه ها حالا خداوکیلیش این سوالو راستشو بگیدا:
کدوم درسو از روی تکست خوندید؟

[ بدون نام ] چهارشنبه 17 فروردین 1384 ساعت 01:17 ق.ظ

پسرک تنها
کل اگر طبیب بودی.......

پسرک تنها چهارشنبه 17 فروردین 1384 ساعت 12:29 ق.ظ http://cactus.persianblog.com

آرش چن تا می خوای برات ۳ سوته پیدا کنم

پسرک تنها چهارشنبه 17 فروردین 1384 ساعت 12:18 ق.ظ http://cactus.persianblog.com

نه منم نتونستم
یه صفحه پر از خالی میاد!

[ بدون نام ] سه‌شنبه 16 فروردین 1384 ساعت 08:45 ب.ظ http://www.blogsky.com/

چرا بلاگ اسکای نمی ذاره من بنویسم
شما می تونید http://www.blogsky.com/ به سایت بروید
پسرک تنها تو می تونی به سایت بلاگ اسکای بری

مسافر سه‌شنبه 16 فروردین 1384 ساعت 07:35 ب.ظ

ارش جان ؛باجناق نمی خوای؟

مسافر سه‌شنبه 16 فروردین 1384 ساعت 07:34 ب.ظ



فعلا فریاد ۲۰۰ به نجوای صد و خورده ای تبدیل شده...!
گمانم آخر زنجره ی همهمه ها و زمزمه ها؛پوچ و هیچی
بی پایان باشد.

ارش سه‌شنبه 16 فروردین 1384 ساعت 07:32 ب.ظ

نوشین جان برای من یک خانم پولدار می تونی پیدا کنی
کچل و جذامی هم باشه اشکالی نداره فقط پولدار باشه و منو از این فلاکت در بیاره
پیشاپیش از زحماتت ممنونم
پولش رو هم بعد از ازدواج از پولهای خانم اینده ام پرداخت خواهم کرد

[ بدون نام ] سه‌شنبه 16 فروردین 1384 ساعت 07:24 ب.ظ

این نوشین کریمی دیگه چی میگه؟

پسرک تنها سه‌شنبه 16 فروردین 1384 ساعت 05:24 ب.ظ http://cactus.persianblog.com

منم فقط از یک نفر شنیدم که صد و خورده ای نفر رو گرفتن و به همین خاطر مطمئن نیستم.
من فقط از مشهدیها باخبرم و مطمئنم. بقیش رو لطفا بقیه دوستان زحمتشو بکشن

بازیچه سه‌شنبه 16 فروردین 1384 ساعت 04:21 ب.ظ

از شیراز و شهید بهشتی و اهواز و از بیشتر بیمارستانهای
دانشگاه تهران خبر دارم هیچکس را نگرفته اند ...
حتی آنهایی که تابلو هستند...

راه راه سه‌شنبه 16 فروردین 1384 ساعت 03:45 ب.ظ

والا از اصفهان ما که نه کسی را گرفتن نه هیچ خبر امیدوار کننده دیگه ای هست . سوال خره ها راست راست دارن جولا ن میدن فعلا....شما هم که میگی صدوخورده ای را گرفتن؟؟؟؟؟!!!!ولی ما که چیزی نشنیدیم .. من چه گو یم یک رگم هوشیار نیست....شرح ان یاری که او را یار نیست؟؟

[ بدون نام ] سه‌شنبه 16 فروردین 1384 ساعت 03:42 ب.ظ

برای اطلاع از شرایط فروش سوال و تاییدیه منطقه محروم تماس برقرار کنید

پچشک سه‌شنبه 16 فروردین 1384 ساعت 03:24 ب.ظ

سلام بچه ها
خسته نباشید
چه خبرا؟

پسرک تنها سه‌شنبه 16 فروردین 1384 ساعت 03:05 ب.ظ http://cactus.persianblog.com

بابابزرگ یه چیزی بگو
یعنی چی آخه هیچی نمی گی؟

کیمیا سه‌شنبه 16 فروردین 1384 ساعت 03:03 ب.ظ

امیدوار عزیز
در حال حاضر برای درسهای نخونده بهترین کار خوندن از روی خلاصه هاست. نکات برتر هم خوبه ( دکتر ایزدی) و بهتره مباحث مهم رو خوب بخونید تا اینکه همه رو معمولی.

[ بدون نام ] سه‌شنبه 16 فروردین 1384 ساعت 03:03 ب.ظ

لغو تعرفه های بخش خصوصی غیر قانونی است // قوانین نباید نادیده گرفته شود
رییس سازمان نظام پزشکی تهران بزرگ گفت: لغو تعرفه های پزشکی بخش خصوصی غیر قانونی بوده و قوانین نباید نادیده گرفته شوند.
دکتر شهاب الدین صدر در گفتگو با خبرنگار اجتماعی خبرگزاری مهر افزود: جلسه شورای عالی جدید نظام پزشکی در روز 27 فروردین برگزار خواهد شد و درآن جلسه سازمان نظام پزشکی نظر خود را در خصوص لغو تعرفه های پزشکی بخش خصوصی اعلام خواهد کرد.

وی که نمی خواست قبل از مراسم معارفه فردا به عنوان رییس سازمان نظام پزشکی کشور در این خصوص ابراز عقیده کند ، تصریح کرد: من معتقدم همه چیز باید طبق قانون پیش برود.

دکتر صدر اظهار نظر کلی در این زمینه را به جلسه فردا موکول کرد.

پسرک تنها سه‌شنبه 16 فروردین 1384 ساعت 03:03 ب.ظ http://cactus.persianblog.com

امروز رفتم بیمارستان امام رضا (ع)
همونطوری که گفته بودم دکتر رحیمی یکی دو روز پیش آزاد شده و اینطوری که صحبتش بود اصلا پارتی مارتی حالیشون نیست این حفاظت اطلاعات سپاه!! این بنده خدا هم به نظر بیگناه بوده که آزاد شده
۵ نفر دیگه دانشگاه مشهد هنوز تهران و در بازداشت هستن

در ضمن می گفتن از دانشگاههای دیگه هم صد و خورده ای نفر رو گرفتن
چرا کسی خبر نمی ده؟
امیدوار از دانشگاه شما کسی رو نگرفتن؟

پسرک تنها سه‌شنبه 16 فروردین 1384 ساعت 02:55 ب.ظ http://cactus.persianblog.com

من عفونی رو از روی مرور سریع خوندم
بدک نیست

امیدوار سه‌شنبه 16 فروردین 1384 ساعت 02:43 ب.ظ

ناگوار است به من زندگی.... ای مرگ کجایی؟


ایکاش خدا قبل اینکه ما رو توی این دنیای نامرد گرفتار کنه از خودش میپرسید برای چی باید بیارمشون توی این دنیا؟ که چی؟ چون من میخوام خدایی کنم؟

بیزارم از هرچه نام زندگیست بر ان

اه چقدر بیربط مینویسم.. بیخیالش
به قول دکتر شریعتی همه امون محکوم به زندگی کردن هستیم.....

امیدوار سه‌شنبه 16 فروردین 1384 ساعت 02:29 ب.ظ

بچه ها عفونی رو از روی چی بخونم خوبه؟
رساتی توی وبلاگ گل پسر هم من کامنت گذاشتم

کیمیا سه‌شنبه 16 فروردین 1384 ساعت 02:00 ق.ظ

امیدوار جان نترس! همه مثل همیم. فکر میکنم الان بچه ها بیشتر به وبلاگ علوم پزشکی میرن تا اینجا.

پسرک تنها سه‌شنبه 16 فروردین 1384 ساعت 01:59 ق.ظ http://cactus.persianblog.com

راستی امیدوار توی وبلاگ گل پسر یه کامت به اسم شما گذاشته شده
خودت نوشتیش؟

پسرک تنها سه‌شنبه 16 فروردین 1384 ساعت 01:49 ق.ظ http://cactus.persianblog.com

بچه ها خبردار شدم دکتر رحیمی رزیدنت ارتوپدی مشهد رو آزاد کردن و ظاهرا تبرئه شده
ولی ۵ نفر دیگه هنوز بازداشت هستن و صحبت از حداقل ۵ دوره محرومیت از امتحانه

پسرک تنها سه‌شنبه 16 فروردین 1384 ساعت 01:48 ق.ظ http://cactus.persianblog.com

منم که کامنتتو دیدم اول فکر کردم همون یارو اینو نوشته!!

پسرک تنها سه‌شنبه 16 فروردین 1384 ساعت 01:45 ق.ظ http://cactus.persianblog.com

خواهش می کنم امیدوار
درسته یکی می خواد تفرقه بندازه

امیدوار سه‌شنبه 16 فروردین 1384 ساعت 12:45 ق.ظ

ای داد بیداد همه دارن درس میخونن هیچکی اینجا نمیاد وای عقب موندم........یکی کامنت بذاره من دلم خوش بشه که زیادی توی درسا گند نزدم

در جستجوی مادر سه‌شنبه 16 فروردین 1384 ساعت 12:24 ق.ظ

مامان اوه.............................................

درجستجوی دوست صمیمی دوشنبه 15 فروردین 1384 ساعت 10:35 ب.ظ

قابل توجه اقای محمد حسین جعفریان
دوست عزیز و قدیمی خودم کامنت شما را در بالا خواندم
لطفا با من تماس بگیر .
ارادتمند شما( سید)
dadi307@hotmail.com

صنم دوشنبه 15 فروردین 1384 ساعت 08:12 ب.ظ

از رزیدنت قلب تهران چه خبر؟

امیدوار دوشنبه 15 فروردین 1384 ساعت 07:37 ب.ظ

واقعا معذرت میخوام

امیدوار دوشنبه 15 فروردین 1384 ساعت 07:26 ب.ظ

وای وای ببخشید من یه لحظه عصبانی شدم و خون جلوی چشمامو گرفت همینکه دیدم یکی بهم فحش داده بقیه افلاینارو نخوندم و همین الان تازه متوجه شدم اونارو تکذیب کردی
واقعا معذرت میخوام/////
اینم از مضرات قضاوت تند و سریع

یکی میخواد بین اعضای این سایت تفرقه بندازه ولی کارش خیلی تابلوئه

امیدوار دوشنبه 15 فروردین 1384 ساعت 07:17 ب.ظ

پسرک تنها واقعا برات متاسفم
من توی این چندروزی اصلا به اینترنت دسترسی نداشتم تا بخوام بیام کامنت بذارم اونم از طرف یکی دیگه
هرچند بازم شک دارم که اون کامنته رو که به من فحش داده بودی رو خودت نوشته باشی
ولی اگه خودت اون کامنتا رو گذاشته باشی واقعا متاسفم برات

پسرک تنها دوشنبه 15 فروردین 1384 ساعت 07:04 ب.ظ http://cactus.persianblog.com

نه بابا
بابابزرگ با بقیه ا.. همکاری نداشته

پسرک تنها دوشنبه 15 فروردین 1384 ساعت 07:01 ب.ظ http://cactus.persianblog.com

آها
مرسی کیمیا
شما هم ایشالا موفق باشی

[ بدون نام ] دوشنبه 15 فروردین 1384 ساعت 03:58 ب.ظ

آقا شهرام اعظم همون بابابزرگه که رفته اونجا و دیگه هم چیزی نباید بنویسه

http://www.bbc.co.uk/persian/iran/story/2005/03/050331_si-kazemi-canada-doc.shtml

پچشک دوشنبه 15 فروردین 1384 ساعت 03:46 ب.ظ

سلام
جریان پوریا دیگه چیه؟

کیمیا دوشنبه 15 فروردین 1384 ساعت 03:24 ب.ظ

نه. منظورم این نبود. حتی دلیل آوردم که من همه چی یادم رفته بود و میشه گفت مغزم یخ زده بود. ولی شما اینطور نیستید و امسال هم شانس قبولی دارید. منظورم این بود که تلاش ما یک جریان ادامه دار هست و هدفمون هم مشخصه و با شرایط موجود مجبور به ادامه تحصیل هستیم. پس تا حصول موفقیت باید تلاش کنیم. البته اینو هم بگم که ابن انگیزه قوی منهم آسون بدست نیومده و چندین سال بیکاری و بیگاری پشتش هست. که اگر بخوام بنویسم مثنوی هفتاد من کاغذ شود. و یه جمله هم بعنوان یادگاری از من داشته باش:
باران به دلیل استمرارش سنگ را سوراخ می کند نه به دلیل قدرتش.
پیروز باشی.

پسرک تنها دوشنبه 15 فروردین 1384 ساعت 02:45 ب.ظ http://cactus.persianblog.com

مرسی کیمیا
پس یعنی واسه سال دیگه ایشالا! نه؟
**************************
بابابزرگ
چرا میگی دیگه نمی نویسی؟
مگه چی شده؟
چرا خداحافظی؟

کیمیا جمعه 12 فروردین 1384 ساعت 02:32 ق.ظ

پسرک تنها. من پارسال حال الان تو رو داشتم. ولی همه اش به خودم می گفتم هر چقدر که امسال بخونم سال دیگه همونقدر جلوام. تازه من بعد از سالها دوری از درس دوباره شروع کرده بودم و هیچ امیدی به کمک گرفتن از حافظه ام نبود. ولی تو که ظاهرا freshی و میتونی از حافظه زمان تحصیلت برای نخونده ها کمک بگیری. ولی حالا که داخلی رو نمیخونی مینورها رو خوب بخون که نمره آورن. موفق باشی.

پسرک تنها جمعه 12 فروردین 1384 ساعت 12:26 ق.ظ http://cactus.persianblog.com

خوش به حالتون که همش توی مایه های دوره می چرخین
من که داخلی رو بی خیال شدم تا بتونم درسای دیگه رو یه دور بخونم
بی خیال امتحان بشم بهتر نیست؟؟؟

کیمیا جمعه 12 فروردین 1384 ساعت 12:13 ق.ظ

آرش عزیز سلام. داخلی رو درست قبل از عید خوندم. جراحی هم بعد از اون. البته برنامه ام اینه که انشاا... تا آخر فروردین دوره ی مابقی درسها رو هم تموم کنم و ۱۵ روز آخر هم دوره ی فورس ماژوری(!) همه ی خلاصه هام. ولی هر وقت به روز امتحان فکر میکنم دل پیچه میگیرم!!!

حجفیات حاج مسعود پنج‌شنبه 11 فروردین 1384 ساعت 11:56 ب.ظ

دو کس دراین دنیا رنج بیهوده برد وسعی بی فایده کرد یکی انکه میتوانستی سوال خرید ونکرد ودیگر انکه سوال زیاد فروخت و لو رفت ..........................................تک تک ساعت چه گوید گوش دار ...د برو سوال بخر ای هوشیار!!!

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 11 فروردین 1384 ساعت 10:47 ب.ظ

وقتی رئیس قوه قضائیه مون عراقیه رییس نظام پزشکی هم باید لبنا نی باشه......بیگانه پرستهای بی وطن...........

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 11 فروردین 1384 ساعت 09:32 ب.ظ

فتبارک الله احسن ال خائنین !!!

بیوگرافی (صدر) پنج‌شنبه 11 فروردین 1384 ساعت 08:26 ب.ظ

بچه ها میدانید این سکتور شوهاب القین صدر پدرش لبنانیه ومادرش افغانیه و خودش لفغانیه؟

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 11 فروردین 1384 ساعت 04:45 ب.ظ

پسرک تنها اشتباه نکن
افزایش پذیرش نه به مرندی مربوط میشه نه به فرهادی
بلکه تنها جرم اینها در سال ۶۵ بود که به بهانه اشتباه در نتایج پذیرش را ۲ برابر کردند
ما بقی نادانی ها به مجلس کار ندان مربوط می شود مخصوصا راستی های احمق که خیانت های جبران ناپذیری به جامعه پزشکی وارد کردند
جالب است بدانید که عاملین اصلی تصویب اینها نماینده های پزشک بودند
افرادی مثل وحیددستجردی (زنان) موسی زرگر و همین جناب دکتر صدر در زمان نمایندگی خود این افزایش ها را تصویب کردند و دقیقا یادم هست که وقتی وزارتخانه خواستار کاهش ظرفیت پزشکی می شد به شدت مخالفت می کردند
اخه قرار برد ابهت پزشکی شکسته شود
همانطوریکه می دانید از دیگر حماسه های این نمایندگان راستی تصویب طرح انطباق بود که خود بهتر می دانید چه ابروریزی به پا شد
پزشک خانم برای مریض خانم !! و پزشک اقا برای مریض اقا !!!
همین راستی ها هم امروز دغدغه اصلی شان شده طرح تصویب لباس برای مردم!!
یعنی اینکه شورتت باید حتما از مامان دوزها باشه و از اوون فوکولی ها نباشه
و در لباسهای زیرت از رنگهای زننده استفاده نکنی
یقه پیرهنت باید مثل یقه ملا ها باشه
و یک لباس بزرگ مثل عربها و بلوچها از روی پیرهن بپوشی
اخه راستش کت شلوار مال غربی هاست ما نباید از اونها تقلید کنیم انها باید بیایند لباسهای کولی مورد تصویب مجلس ما را برای خود الگو قرار بدهند اخه ما از همه بهتر هستیم دزدیهایمان از روی اصول و کتاب است
و حجاب خانمها هم حتما باید ۲۰ متر طول داشته باشد و مثل کردها این ۲۰ متر پارچه را باید حسابی دور خود بپیچند تا هیچ چیزی پیدا نباشد
اری این از نیرنگها و دغدغه های جناح راست ان از فریبکاریها و مظلوم نمایی های جناح چپ
حساب مشارکتی ها و کارگزارنی ها هم که ناگفته پیداست
با این همه نادان و دزد دست اندرکار چگونه می شود به اینده امید وار بود

پسرک تنها پنج‌شنبه 11 فروردین 1384 ساعت 04:12 ب.ظ http://cactus.persianblog.com

چــــــــشم!!
من دیگه هیچ عکس العملی نشون نمی دم
و برای اینکه مسا له ای پیش نیاد اینجا اعلام می کنم که من دیگه اینجا توی حرفام از هیچکدوم از بچه ها چه در حمایتش و چه بر علیه کسی مطلب نخواهم نوشت پس اگه همچین کامنتی بود مال من نیست

مرسی

حالا اینقدر کامنت بذار تا جونت در بیاد
بیچاره چقدر مجبوره از وقت درس خوندنش بزنه برای این کارش آخرشم اینجوری تابلو میشه
فکر کنم آی کیوش در حد ملخ باشه!!!!

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 11 فروردین 1384 ساعت 03:56 ب.ظ

بابا پسرک تنها ما خودمون کامنتهای تو رو می شناسیم می دونیم کدوم مال توست کدوم تقلبی است
اگر وسواس نشون بدی بیشتر گیر میدهن
پس بهتره که عکس العمل نشون ندی

پسرک تنها پنج‌شنبه 11 فروردین 1384 ساعت 02:39 ب.ظ http://cactus.persianblog.com

ای مسخره خودم آنلاینم بعد تو اومدی جلوی چشم خودم باز می نویسی؟
این ۲ تا کامنت مال من نیست:
[email | web] پسرک تنها


باز هم مجبورم می کنن تکذیب کنم
بچه ها جون خودم هیچ کدوم ار کامنتهای بالا رو من ننوشتم
تریبونی عوضی میمون صفت دست بردار
بعید نیست امیدوار اون طرفی شده باشه
بی شعور






پنج شنبه 11 فروردین 1384 در ساعت 2:32pm


[email | web] یادم


می بینین web بالایی تقلبیه www داره پس مال من نیست
کار امیدواره
عوضی


پنج شنبه 11 فروردین 1384 در ساعت 2:35pm

پسرک تنها پنج‌شنبه 11 فروردین 1384 ساعت 02:35 ب.ظ http://cactus.persianblog.com

بــــــــــــــــــــــــــــــــــه سلام آرش
کجایی بابا کم پیدایی
گفتم عاشق شدی بیشتر از اینا با عشاق می چرخی
ولی تو که ستاره سهیل شدی!

آره یه عده دارن به اینجا لطمه می زنن
قبلا یک نفر میومد با چند تا آی دی کامنت می ذاشت ولی حالا برعکس شده کارا
چن نفر میان به یه آی دی!!

یادم پنج‌شنبه 11 فروردین 1384 ساعت 02:35 ب.ظ

می بینین web بالایی تقلبیه www داره پس مال من نیست
کار امیدواره
عوضی

پسرک تنها پنج‌شنبه 11 فروردین 1384 ساعت 02:32 ب.ظ http://www.cactus.persianblog.com

باز هم مجبورم می کنن تکذیب کنم
بچه ها جون خودم هیچ کدوم ار کامنتهای بالا رو من ننوشتم
تریبونی عوضی میمون صفت دست بردار
بعید نیست امیدوار اون طرفی شده باشه
بی شعور



پسرک تنها پنج‌شنبه 11 فروردین 1384 ساعت 02:31 ب.ظ http://cactus.persianblog.com

مرسی آرش
************************************
دوستان درسته که جرم پزشکیان خیلی سنگینه
ولی از دکتر مرندی یادمون نره که باعث اصلی این همه فلاکت اونه. اون بود که ظرفیت پذیرش رو برد بالا و این همه پزشک بیکار حاصل سیاستهای نسنجیده اونه
یادمون باشه که افتضاح امتحان ۷۷ در زمان وزارت دکتر فرهادی بوده. یعنی می گین اون بی خبر بوده؟؟

ارش پنج‌شنبه 11 فروردین 1384 ساعت 02:02 ب.ظ

کیمیا داخلی جراحی کی میخونی
پسرک تنها سوالت چی بود اگر مقایسه با سال ۸۱ باشه اصلا درست نیست فراموش نکن اگر سوالات اسون باشه با ۵۰۰ ممکنه داخلی هم قبول نشی و اگر سخت باشه ممکنه با ۳۰۰ رادیولوژی قبول بشه
در رقابت هیچ چیزی قابل پیش بینی نیست
من نمی دونم چرا بعضی از بچه ها چرا نمی تونند این وبلاگ را ببینند که طرفدارهای خوبی پیدا کرده همیشه بعضیها بدنبال کنایه زدن به این وبلاگ هستن و سعی می کنند اینجا را خراب کنند و بد جلوه دهند
مثلا امیدوار بره توی وبلاگ مملیز که فرقی هم با اینجا نداره بگه که با بابا بزرگ قهر هستم در وبلاگ بابا بزرگ نمی روم
در حالیکه درسته که زحمات اینجا با بابا بزرگ هستش ولی اینجا یک وبلاگ عموم پزشکان هست نه وبلاگ بابا بزرگ
امیدوار هم اگر با بابابزرگ قهر است به بابا بزرگ جواب نده نه اینکه وبلاگ را خراب کنه
یا انهایی که در مملیز نوشتن تریبونی ها همون بابا بزرگ هستش
بر فرض که درست باشه چه ربطی به اینجا داره
بنظر من بعضی از به اصطلاح دوستان نمی توانند موفقیت این وبلاگ را تحمل کنند

کیمیا پنج‌شنبه 11 فروردین 1384 ساعت 01:36 ب.ظ

کی بود پرسید؟
من دارم اطفال میخونم و از فردا زنان.

پسرک تنها پنج‌شنبه 11 فروردین 1384 ساعت 01:29 ب.ظ http://cactus.persianblog.com

کسی برای سوالم جواب نداره؟؟

بامداد پنج‌شنبه 11 فروردین 1384 ساعت 01:18 ب.ظ

آرزو جون

اگر مطالب سبک باشه هم وبلاگ را باد میبره و دیگه سر پا نمی مونه!!!!!!!!!!

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 11 فروردین 1384 ساعت 01:02 ب.ظ

راستی نگفتی دیشب شام چی خوردی

ارزو پنج‌شنبه 11 فروردین 1384 ساعت 12:59 ب.ظ

بامداد اگر مطالب وزین و سنگین باشه این وبلاگ از سنگینی توی زمین فرو می ره پس اجازه بده همین جوری باشه ولی سر پا باشه

بامداد پنج‌شنبه 11 فروردین 1384 ساعت 12:09 ب.ظ

جدیدا چقدر این وبلاگ لوس شده کم مونده که از شام دیشب هم بگین یا مطلب ننویسید یا یک چیز وزین بنویسید

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 11 فروردین 1384 ساعت 10:51 ق.ظ

راستی کیمیا جان شما دارید چی می خونید

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 11 فروردین 1384 ساعت 10:48 ق.ظ

از من نمی پرسید
ولی من هم می گم
منم میخوام امار بخونم ایییییییی
امیدوار تو میخوای چی بخونی

روپوش سفید پنج‌شنبه 11 فروردین 1384 ساعت 09:57 ق.ظ

سلام پسرک تنها خوبی/؟
منم الان میخوام شروع کنم ارتوپدی بخونم

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد