خانه پزشک

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّد لعنت خدابرسوال فروشان وحامیانشان اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍ

خانه پزشک

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّد لعنت خدابرسوال فروشان وحامیانشان اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍوَآلِ مُحَمَّدٍ





غریب بود غریبانه خفت در غربت

معلمی بود که مرا بال آرزو بخشید

چه طعنه ها که زمردم  شنفت در غربت

مگر مادر میهن نداشت آغوش

که آن غریب وطن تن نهفت در غربت



مرثیه دکتر چمران بر  مزار دکتر شریعتی

 

دو یار عاشق

 

ای علی! همیشه فکر می کردم که تو بر مرگ من مرثیه خواهی گفت،
و چقدر متاثرم که اکنون من بر تو مرثیه می خوانم!

 

ای علی! گفتی که هر کس گفتنی هایی دارد
و شخصیت هر انسانی به اندازه ناگفتنی های اوست.
و من اضافه می کنم که درجه دوستی و محبت من با انسانی دیگر،
به اندازه ناگفتنی هایی است که می توانم با او در میان بگذارم
و از این ناگفتنی ها که می خواستم با تو بگویم ، بی نهایت داشتم.

 

ای علی! وقتی تو را شناختم که کویر تو را شکافتم
و در اعماق روحت و قلبت شنا کردم
و احساسات خفته و ناگفته خود را در آن یافتم.

 

ای علی! همراه تو به قلب تاریخ فرو می روم
و راه و رسم عشقبازی را می آموزم
و به علی بزرگ آنقدر عشق می ورزم که از سر تا به پا می سوزم.
ای علی همراه تو به نخلستان ها ی کنا رفرات می روم
و علی دردمند را در دل شب می یابم که سر به چاه کرده و سینه پردردش را خالی می کند.

 

ای علی! تو دست مرا گرفتی و به ازلیت بردی
و فراز و نشیب تاریخ را نشان دادی،
قدم به قدم تخته سنگ های مانع تکامل را به من نمودی،
مرا به دیدار طاق شکسته کسری بردی
و اهرام مصر را نمودی و زیر تخته سنگ ها ی آن،
استخوان های خردشده محرومین را دیدم که هنوز فریادشان به آسمان بلند است.
تو مرا به دیدار فرعون بردی که ادعای خدایی داشت و ستمگری های او را نمودی،
تو مرا به دیدار گنج های قارون بردی و عاقبت خدایان زر و سیم را نشان دادی،
تو مرا به خانه بلعم بردی و عاقبت خدعه و تزویر مدعیان دین را روشن کردی
که چگونه خدای آسمان را فدای مائده های زمینی می کنند.

 

ای علی! با خروش تو به جنگ استعمار و استبداد و استحمار بر می خیزم
و همراه تو تاریخ را می شکافم
و فرعون ها و قارون ها و بلعم ها را لعنت می کنم.

 

ای علی! دینداران متعصب و جاهل تو را به حربه تکفیر کوفتند
و از هیچ دشمنی و تهمت فروگذار نکردند
و غربزدگان نیز که خود را به دروغ روشنفکر می نامیدند،
تو را به تهمت ارتجاع کوبیدند و اهانت ها کردند
و رژیم شاه نیز که نمی توانست وجود تو را تحمل کند،
روشنگری تو را مخالف مصالح خود می دید،
تو را به زنجیر می کشید و بالاخره شهید کرد...

 

سخنان دکتر چمران بر مزار دکتر شریعتی (1356)

خبرگزاری دانشجویان ایران - تهران
سرویس: فرهنگ و ادب - حکمت و فلسفه

دکتر علی شریعتی، سخنرانی معروفی دارد که بین همگان با عنوان ”فاطمه فاطمه است” شهرت دارد. وی این سخنرانی را در روز شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) انجام داده است؛ و امروز، به‌روایتی، سالروز شهادت آن حضرت است و دیروز، سالروز درگذشت غریب دکتر شریعتی بود. گویا روزی که سخنرانی، ایراد شده است نیز همچون امروز، دوشنبه بوده است.

بخش حکمت و فلسفه خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، به این مناسبت‌ها، به انعکاس متن این سخنرانی اقدام می‌کند:

«امروز سوم جماد‌ی‌الثانی است. سال یازدهم هجرت، سال وفات پدر. کودکانش را یکایک بوسید: حسن، هفت ساله، حسین، شش ساله، زینب، پنج ساله و ام کلثوم سه ساله.

و اینک لحظه‌ی وداع با علی! چه دشوار است. اکنون علی باید در دنیا بماند. سی سال دیگر! فرستاد “ام رافع” بیاید، وی خدمتکار پیغمبر بود. از او خواست که:

- ای کنیز خدا، بر من آب بریز تا خود را شست‌وشو دهم. با دقت و آرامش شگفتی، غسل کرد و سپس جامه‌های نویی را که پس از مرگ پدر کنار افکنده بود و سیاه پوشیده بود، پوشید، گویی از عزای پدر بیرون آمده است و اکنون به دیدار او می‌رود.

به ام رافع گفت:

ـ بستر مرا در وسط اتاق بگستران.

آرام و سبکبار بر بستر خفت، رو به قبله کرد، در انتظار ماند.

لحظه‌ای گذشت و لحظاتی ...

ناگهان از خانه شیون برخاست.

پلک‌هایش را فروبست و چشم‌هایش را به روی محبوبش ـ که در انتظار او بود‌ ـ گشود.

شمعی از آتش و رنج، در خانه‌ علی خاموش شد و علی تنها ماند. با کودکانش.

از علی خواسته بود تا او را شب دفن کنند، گورش را کسی نشناسد، آن دو شیخ از جنازه‌اش تشییع نکنند و علی چنین کرد.

اما کسی نمی‌داند که چگونه؟ و هنوز نمی‌داند کجا؟

در خانه‌اش؟ یا در بقیع؟ معلوم نیست.

و کجای بقیع؟ معلوم نیست.

آنچه معلوم است،‌ رنج علی است، امشب، بر گور فاطمه.

مدینه در دهان شب فرو رفته است، مسلمانان همه خفته‌اند. سکوت مرموز شب گوش به گفت‌وگوی آرام علی دارد.

و علی که سخت تنها مانده است، هم در شهر و هم در خانه، بی‌پیغمبر، بی‌فاطمه. همچون کوهی از درد، بر سر خاک فاطمه نشسته است.

ساعت‌ها است.

شب ـ خاموش و غمگین ـ زمزمه‌ی درد او را گوش می‌دهد، بقیع آرام و خوشبخت و مدینه بی‌وفا و بدبخت، سکوت کرده‌اند، قبر‌های بیدار و خانه‌های خفته می‌شنوند.

نسیم نیمه شب کلماتی را که به سختی از جان علی برمی‌آید، از سر گور فاطمه به خانه‌ خاموش پیغمبر می‌برد:

ـ “بر تو، از من و از دخترت ـ که در جوارت فرود آمد و به شتاب به تو پیوست، سلام ای رسول خدا“.

ـ “از سرگذشت عزیز تو ـ ای رسول خدا ـ شکیبایی من کاست و چالاکی من به ضعف گرایید. اما، در پی سهمگینی فراق تو و سختی مصیبت تو، مرا اکنون جای شکیب هست.

“من تو را در شکافته گورت خواباندم و در میانه‌ حلقوم و سینه من جان دادی، “انا لله و انا الیه راجعون”.

ودیعه را بازگرداندند و گروگان را بگرفتند، اما اندوه من ابدی است و اما شبم بی‌خواب، تا آنگاه که خدا خانه‌ای را که تو در آن نشیمن داری، برایم برگزیند.

هم‌اکنون دخترت تو را خبر خواهد کرد که قوم تو بر ستمکاری در حق او همداستان شدند. به اصرار از او همه چیز را بپرس و سرگذشت را از او خبر گیر. اینها همه شد، با این که از عهد تو دیری نگذشته است و یاد تو از خاطر نرفته است.

بر هر دوی شما سلام. سلام وداع کنننده‌ای که نه خشمگین است، نه ملول.

لحظه‌ای سکوت نمود، خستگی یک عمر رنج را ناگهان در جانش احساس کرد. گویی با هر یک از این کلمات، که از عمق جانش کنده می‌شد ـ قطعه‌ای از هستی‌اش را از دست داده است.

درمانده و بیچاره بر جا مانده؛ نمی‌دانست چه کند؛ بماند؟ بازگردد؟ چگونه فاطمه را، این‌جا، تنها بگذارد، چگونه تنها به خانه برگردد؟ شهر، گویی دیوی است که در ظلمت زشت شب کمین کرده است. با هزاران توطئه و خیانت و بی‌شرمی انتظار او را می‌کشد.

و چگونه بماند؟ کودکان؟ مردم؟ حقیقت؟ مسؤولیت‌هایی که تنها چشم به راه اویند و رسالت سنگینی که بر آن پیمان بسته است؟

درد چندان سهمگین است که روح توانای او را بیچاره کرده است. نمی‌تواند تصمیم بگیرد، تردید جانش را آزار می‌دهد، برود؟ بماند؟

احساس می‌کند که از هر دو کار عاجز است، نمی‌داند که چه خواهد کرد؟

به فاطمه توضیح می‌دهد: “اگر از پیش تو بروم، نه از آن رو است که از ماندن نزد تو ملول گشته‌ام، و اگر همین جا ماندم، نه از آن رو است که به وعده‌ای که خدا به مردم صبور داده است بدگمان شده‌ام”.

آنگاه برخاست، ایستاد، به خانه‌ پیغمبر رو کرد، با حالتی که در احساس نمی‌گنجید، گویی می‌خواست به او بگوید که این “ودیعه‌ی عزیز”ی را که به من سپرده‌ای، اکنون به سوی تو بازمی‌گردانم، سخنش را بشنو. از او بخواه، به اصرار بخواه تا برایت همه چیز را بگوید، تا آن‌چه را پس از تو دید یکایک برایت برشمارد.

فاطمه این‌چنین زیست و این‌چنین مرد و پس از مرگش زندگی دیگری را در تاریخ آغاز کرد. در چهره همه‌ ستمدیدگان ـ که بعدها در تاریخ اسلام بسیار شدند ـ هاله‌ای از فاطمه پیدا بود. غصب شدگان، پایمال شدگان و همه‌ قربانیان زور و فریب نام فاطمه را شعار خویش داشتند. یاد فاطمه، با عشق‌ها و عاطفه‌ها و ایمان‌های شگفت زنان و مردانی که در طول تاریخ اسلام برای آزادی و عدالت می‌جنگیدند، در توالی قرون، پرورش می‌یافت و در زیر تازیانه‌های بی‌رحم و خونین خلافت‌های جور و حکومت‌های بیداد و غصب، رشد می‌یافت و همه‌ دل‌های مجروح را لبریز می‌ساخت.

این است که همه جا در تاریخ ملت‌های مسلمان و توده‌های محروم در امت اسلامی، فاطمه منبع الهام آزادی و حق‌خواهی و عدالت‌طلبی و مبارزه با ستم و قساوت و تبعیض بوده است.

از شخصیت فاطمه سخن گفتن بسیار دشوار است. فاطمه، یک “زن” بود، آن‌چنان که اسلام می‌خواهد که زن باشد. تصویر سیمای او را پیامبر خود رسم کرده بود و او را در کوره‌های سختی و فقر و مبارزه و آموزش‌های عمیق و شگفت انسانی خویش پرورده و ناب ساخته بود.

وی در همه‌ی ابعاد گوناگون “زن بودن” نمونه شده بود.

مظهر یک “دختر”، در برابر پدرش.

مظهر یک “همسر” در برابر شویش.

مظهر یک “مادر” در برابر فرزندانش.

مظهر یک “زن مبارز و مسؤول” در برابر زمانش و سرنوشت جامعه‌اش.

وی خود یک “امام” است، یعنی یک نمونه‌ی مثالی، یک تیپ ایده‌آل برای زن، یک “اسوه”، یک “شاهد” برای هر زنی که می‌خواهد “شدن خویش” را خود انتخاب کند.

او با طفولیت شگفتش، با مبارزه‌ی مدامش در دو جبهه‌ی خارجی و داخلی، در خانه‌ی پدرش، خانه‌ی همسرش، در جامعه‌اش، در اندیشه و رفتار و زندگیش، “چگونه بودن” را به زن پاسخ می‌داد.

نمی‌دانم چه بگویم؟ بسیار گفتم و بسیار ناگفته ماند.

در میان همه جلوه‌های خیره کننده‌ روح بزرگ فاطمه، آنچه بیشتر از همه برای من شگفت‌انگیز است این است که فاطمه همسفر و همگام و هم‌پرواز روح عظیم علی است.

او در کنار علی تنها یک همسر نبود، که علی پس از او همسرانی دیگر نیز داشت. علی در او به دیده یک دوست، یک آشنای دردها و آرمان‌های بزرگش می‌نگریست و انیس خلوت بیکرانه و اسرارآمیزش و همدم تنهایی‌هایش.

این است که علی هم او را به گونه‌ دیگری می‌نگرد و هم فرزندان او را.

پس از فاطمه، علی همسرانی می‌گیرد و از آنان فرزندانی می‌یابد. اما از همان آغاز، فرزندان خویش را که از فاطمه بودند با فرزندان دیگرش جدا می‌کند. اینان را “بنی‌علی” می‌خواند و آنان را “بنی‌فاطمه”.

شگفتا، در برابر پدر، آن هم علی، نسبت فرزند به مادر و پیغمبر نیز دیدیم که او را به گونه‌ی دیگر می‌بیند. از همه‌ی دخترانش تنها به او سخت می‌گیرد، از همه‌ تنها به او تکیه می‌کند. او را ـ در خردسالی ـ مخاطب دعوت بزرگ خویش می‌گیرد.

نمی‌دانم از او چه بگویم؟ چگونه بگویم؟

خواستم از “بوسوئه” تقلید کنم، خطیب نامور فرانسه که روزی در مجلسی با حضور لویی، از “مریم” سخن می‌گفت. گفت: هزار و هفتصد سال است که همه‌ سخنوران عالم درباره مریم داد سخن داده‌اند.

هزار و هفتصد سال است که همه فیلسوفان و متفکران ملت‌ها در شرق و غرب، ارزش‌های مریم را بیان کرده‌اند.

هزار و هفتصد سال است که شاعران جهان در ستایش مریم همه‌ ذوق و قدرت خلاقه‌شان را به کار گرفته‌اند.

هزار و هفتصد سال است که همه‌ هنرمندان، چهره‌نگاران، پیکرسازان بشر، در نشان دادن سیما و حالات مریم هنرمندی‌های اعجاز‌گر کرده‌اند.

اما مجموعه‌ گفته‌ها و اندیشه‌ها و کوشش‌ها و هنرمندی‌های همه در طول این قرن‌های بسیار، به اندازه‌ این کلمه نتوانسته‌اند عظمت‌های مریم را بازگویند که: “مریم، مادر عیسی است”.

و من خواستم با چنین شیوه‌ای از فاطمه بگویم. باز درماندم:

خواستم بگویم، فاطمه [س] دختر خدیجه[س]‌ی بزرگ است.

دیدم فاطمه نیست.

خواستم بگویم، که فاطمه دختر محمد [ص] است.

دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم، که فاطمه همسر علی [ع] است.

دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم، که فاطمه مادر حسین [ع] است.

دیدم که فاطمه نیست.

خواستم بگویم، که فاطمه مادر زینب [س] است.

باز دیدم که فاطمه نیست.

نه، این‌ها همه هست و این همه فاطمه نیست.

فاطمه، فاطمه است».





دکتر چمران

به سوی قربانگاه: 

در سحرگاه سی‏ویکم خردادماه شصت، ایرج رستمی فرمانده منطقه دهلاویه به شهادت رسید و شهید دکترچمران به شدت از این حادثه افسرده و ناراحت بود. غمی مرموز همه رزمندگان ستاد، بخصوص رزمندگان و دوستان رستمی را فرا گرفته بود. دسته‏ای از دوستان صمیمی او می‏گریستند و گروهی دیگر مبهوت فقط به هم می‏نگریستند. از در و دیوار، ‌از جبهه و شهر، بوی مرگ و نسیم شهادت می‏وزید و گویی همه در سکوتی مرگبار منتظر حادثه‏ای بزرگ و زلزله‏ای وحشتناک بودند. شهیدچمران، یکی دیگر از فرماندهانش را احضار کرد و خود او را به جبهه برد تا در دهلاویه به جای رستمی معرفی کند و در لحظة حرکت وی، یکی از رزمندگان با سادگی و زیبایی گفت: «همانند روز عاشورا که یکایک یاران حسین(ع) به شهادت رسیدند، عباس علمدار او (رستمی) هم به شهادت رسید و اینک خود او همانند ظهر عاشورای حسین(ع) آمادة حرکت به جبهه است.»

 

همة‌ اطرافیانش هنگام خروج از ستاد با او وداع می‏کردند و با نگاه‏های اندوه‏بار تا آنجا که چشم می‏دید و گوش می‏شنید، او و همراهانش را دنبال می‏کردند و غمی مرموز و تلخ بر دلشان سنگینی می‏کرد.

دکتر چمران، شب قبل در آخرین جلسة مشورتی ستاد، یارانش را با وصایای بی‏سابقه‏ای نصیحت کرده بود و خدا می‏داند که در پس چهرة ساکت و آرام ملکوتی او چه غوغا و چه شور و هیجانی از شوق رهایی، رستن از غم و رنج‏ها، شنیدن دروغ و تهمت‏ها و دم‏برنیاوردن‏ها و از شوق شهادت برپا بود. چه بسیار یاران باوفای او به شهادت رسدیه بودند و اینک او خود به قربانگاه می‏رفت. سال‏ها یاران و تربیت‏شدگان عزیزش در مقابل چشمانش و در کنارش شهید شدند و او آنها را بر دوش گرفت و خود در اشتیاق شهادت سوخت، ولی خدای بزرگ او را در این آزمایش‏های سخت محک می‏زد و می‏آزمود، او را هر چه بیشتر می‏گداخت و روحش را صیقل می‏داد تا قربانی عالیتری از خاکیان را به ملائک معرفی نماید و بگوید: انی اعلم مالاتعلمون. «من چیزهایی می‏دانم که شما نمی‏دانید.»

 

به طرف سوسنگرد به راه افتاد و در بین راه مرحوم آیت‏الله اشراقی و شهید تیمسار فلاحی را ملاقات کرد. برای آخرین‏بار یکدیگر را بوسیدند و بازهم به حرکت ادامه داد تا به قربانگاه رسید. همة رزمندگان را در کانالی پشت دهلاویه جمع کرد، شهادت فرمانده‏شان، ایرج رستمی را به آنها تبریک و تسلیت گفت و با صدایی محزون و گرفته از غم فقدان رستمی، ولی نگاهی عمیق و پرنور و چهره‏ای نورانی و دلی والامال از عشق به شهادت و شوق دیدار پروردگار، گفت: «خدا رستمی را دوست داشت و برد و اگر ما را هم دوست داشته باشد، می‏برد.

خداوند ثابت کرد که او را دوست می‏دارد و چه زود او را به سوی خود فراخواند.

 

شهـادت:

سخنش تمام شد، با همة رزمندگان خداحافظی و دیده‏بوسی کرد، به همة سنگرها سرکشی نمود و در خط مقدم، در نزدیک‏ترین نقطه به دشمن، پشت خاکریزی ایستاد و به رزمندگان تأکید کرد که از این نقطه که او هست، دیگر کسی جلوتر نرود، چون دشمن به خوبی با چشم غیرمسلح دیده می‏شد و مطمئناً دشمن هم آنها را دیده بود. آتش خمپاره که از اولین ساعات بامداد شروع شده بود و علاوه بر رستمی قربانی‏های دیگری نیز گرفته بود، باریدن گرفت و دکتر چمران دستور داد رزمندگان به سرعت از کنارش متفرق شوند واز هم فاصله بگیرند. یارانش از او فاصله گرفتند و هر یک در گودالی مات و مبهوت در انتظار حادثه‏ای جانکاه بودند که خمپاره‏ها در اطراف او به زمین خورد و با اصابت یکی از خمپاره‏های صدامیان، یکی از نمونه‏های کامل انسانی که مایة‌ مباهات خداوند است، یکی از شاگردان متواضع علی(ع) و حسین(ع)، یکی از عارفان سالک راه حق و حقیقت و یکی از ارزشمندترین انسان‏های علی‏گونه و یکی از یاران باوفای امام‏خمینی(ره) از دیار ما رخت بربست و به ملکوت اعلی پیوست.

 

ترکش خمپارة دشمن به پشت سر دکتر چمران اصابت کرد و ترکش‏های دیگر صورت و سینة دو یارش را که در کنارش ایستاده بودند، شکافت و فریاد و شیون رزمندگان و دوستان و برادران باوفایش به آسمان برخاست. او را به سرعت به آمبولانس رساندند. خون از سرش جاری بود و چهرة ملکوتی و متبسم و در عین‏حال متین و محکم و موقر آغشته به خاک و خونش، با آنکه عمیقاً سخن‏ها داشت، ولی ظاهراً دیگر با کسی سخن نگفت و به کسی نگان نکرد. شاید در آن اوقات، همانطوری که خود آرزو کرده بود، حسین(ع) بر بالینش بود و او از عشق دیدار حسین(ع) و رستن از این دنیای پر از درد و پیوستن به روح، به زیبایی، به ملکوت اعلی و به دیار مصفای شهیدان، فرصت نگاهی و سخنی با ما خاکیان را نداشت.

 

در بیمارستان سوسنگرد که بعداً به نام شهید دکترچمران نامیده شد، کمک‏های اولیه انجام شد و آمبولانس به طرف اهواز شتافت، ولی افسوس که فقط جسم بی‏جانش به اهواز رسید و روح او سبکبال و با کفنی خونین که لباس رزم او بود، به دیار ملکوتیان و به نزد خدای خویش پرواز کرد و ندای پروردگار را لبیک گفت که: «ارجعی الی ربک راضیه مرضیه»

از شهادت انسان‏ساز سردار پرافتخار اسلام، این فرزند هجرت و جهاد و شهادت و اسوه حرکت و مقاومت، نه تنها مردم اهواز و خوزستان بلکه امت مسلمان ایران و شیعیان محروم لبنان به پا خاستند و حتی ملل مستضعف و زاده دنیا غرق در حسرت و ماتم گردیدند.

امواج خروشان مردم حق‏شناس ما، خشمگین از این جنایت صدام و اندوهبار و اشک‏آلود،‌ پیکر پاک او را در اهواز و تهران تشییع کردند که «انالله و انّاالیه راجعون.»

بلی، این‏چنین زندگی سراسر تلاش و مبارزة خالصانه و عارفانه در راه خدای او آغاز گشت و این‏چنین در کربلای خوزستان در جهاد و نبرد رویاروی علیه باطل، حسین‏گونه به خاک شهادت افتاد و به ملکوت اعلی عروج کرد و به آرزوی دیرین خود که قربانی شدن عاشقانه در راه خدا بود، نایل گشت. خدایش رحمت کند و او را با حسین(ع) و شهدای کربلا محشور گرداند.

            خدایا! تو را شکر می‏کنم که با فقر آشنایم کردی تا رنج گرسنگان را بفهمم و فشار درونی نیازمندان را درک کنم.

            خدایا! تو را شکر می‏کنم که مرا با درد آشنا کردی تا درد دردمندان را لمس کنم، و به ارزش کیمیایی درد پی ببرم، و «ناخالصی»های وجودم را در آتش درد بسوزم، و خواسته‏های نفسانی خود را زیر کوه غم و درد بکوبم، و هنگام راه رفتن بر روی زمین و نفس کشیدن هوا، وجدانم آسوده و خاطرم آرام باشد تا به وجود خود پی ببرم و موجودیت خود را حس کنم.

پیروزی لشگر ریا و تزویر  بر دکتر حیدر پور و عین الهی حافظ منافع متخلفان مبارک باد
عضو کمیسیون اصل 90 مجلس در گفتگو با فارس خبر داد:
بازپرس پرونده آزمون دستیاری برکنار شده است

خبرگزاری فارس: عضو کمیسیون اصل 90 مجلس گفت: بازپرس
 پرونده تخلفات آزمون دستیاری که تلاش زیادی در افشای حقایق و صدور کیفر خواست متهمان پرونده تخلفات این آزمون داشت، هفته گذشته برکنار شده است و این موضوع برای کمیسیون اصل 90 تعجب برانگیز است و علت آن پیگیری می‌شود.

سید علی ریاض در گفتگو با خبرنگار اجتماعی فارس افزود:‌ پس از اتمام دوره تعطیل مجلس با خبر شدیم که متاسفانه آقای طباطبایی نژاد، بازپرس ویژه پرونده تخلفات آزمون دستیاری به دستور مقامات قضایی از پیگیری این پرونده برکنار شده است .
وی اضافه کرد: امیدواریم این اقدام مقامات قضایی به علت شجاعت و اقدامات خوب وی در روند پیگیری پرونده آزمون دستیاری نبوده باشد با این حال موضوع پرونده آزمون دستیاری با جدیت از سوی کمیسیون اصل 90 مجلس و به خصوص هیئت رئیسه این کمیسیون، تحت نظر است و پیگیری می شود و این جابه جایی برای من مفهوم روشنی ندارد.
وی ادامه داد:اکنون روشن نیست که پرونده آزمون دستیاری در اختیار کیست و در چه وضعی قرار دارد و اقدام اخیر مسئولان قوه قضائیه برای ما تعجب برانگیز است و چرا بازپرس پرونده آزمون دستیاری در وسط راه پیگیری پرونده و نوشتن کیفر خواست برکنار شده است.
وی اضافه کرد: روند پیگیری پرونده آزمون دستیاری در گذشته به نحوی بود که برای بیش از ده مورد از مظنونان پرونده آزمون دستیاری کیفرخواست صادر شده است، صدور بقیه کیفرخواستها هم در حال پیگیری بود و مراحل تشکیل دادگاه برای این افراد دنبال می شد.
ریاض گفت: انتظار ما از قوه قضائیه به عنوان حامی اصلی عدالت این است که محکم و با ایجاد اطمینان صدر درصد این پرونده را پیگیری کنند و جواب روشنی به افکار عمومی بدهند ولی متاسفانه اقدام اخیر مسئولان قوه قضائیه برای ما تعجب بر انگیز بوده است.
وی گفت: افکار عمومی اکنون منتظر حرکت عدالتخواهانه قوه قضائیه در مورد این پرونده مهم هستند و هر گونه تاخیر در روند رسیدگی به این پرونده بشتر شود ناامیدی جامعه از پیگیری چنین پرونده هایی بیشتر می شود و یقینا حرف و حدیثهای زیادی را به وجود می آورد که به صلاح نیست.
وی در مورد اعلام نتایج آزمون دستیاری امسال توضیح داد: خبرهایی می رسد که وزارت بهداشت در اعلام نتایج آزمون دستیاری امسال تاخیر دارد، این تاخیرها در افکار عمومی شائبه ایجاد می کند بنابراین به مسئولان وزارت بهداشت توصیه می کنم با رعایت تمام موازین و ضوابط قانونی در سریعترین زمان ممکن نتایج آزمون امسال را اعلام کنند تا هیچ ملعبه ای در اعلام نتایج،‌ ظرفیتها و سهمیه بندی ها به وجود نیاید.


 

 

نظری

جناب عین الهی مسخره بازی تا کی!!!!!!!

جناب اقای عین الهی ایا می خواهید اعلام کنید که شما بدتر از مشارکتی های دزد هستید

هزار رحمت به دبیر سابق دبیرخانه که سایت دبیرخانه را فعال نگه داشته بود

ایا می خواهید تخلفات صورت گرفته در آزمون امسال را کتمان کنید

چرا نمرات و کارنامه ها را در سایت دبیرخانه اعلام نمی کنید

چرا شفاف سازی نمی کنید

ایا شهامت بر عهده گرفتن سهل انگاری های خود را ندارید

ایا باز هم پزشکان مستضعف جامعه باید تاوان ضعف ها و خیانتهای شما و دکتر پزشکیان را پرداخت کند

ما به شما و وزارت بهداشت هشدار می دهیم که هر چه سریعتر کارنامه های شرکت کنندگان در امتحان دستیاری را در سایت دبیرخانه انتشار دهید البته اگر شهامت این کار راداشته باشید ....

چیزی که به همه جامعه پزشکی اشکار است لو رفتن سوالات امسال است (کمبود سوالات اهواز) و علت ان هم ضرب شصت نشان دادن باند پر قدرت سوال فروش برای شما و حیدرپور و.. دارو دستهء تان است که هیچ غلطی نتوانستید انجام دهید

اقای حیدر پور سوالی از شما ؟

ایا با کتمان نمره های امتحان امسال می خواهید به جامعه اعلام کنید که شما و حزبتان یعنی جناح راست دزد تر و خائنتر از مشارکتی ها هستید؟؟؟

نظرات 2 + ارسال نظر
پزشکیان وزیر اکبر شاه سه‌شنبه 31 خرداد 1384 ساعت 10:28 ب.ظ

به اکبر شاه رای دهید

بابایی سه‌شنبه 31 خرداد 1384 ساعت 08:55 ب.ظ http://babayee.blogsky.com/

رای من


نامزد منتخب مردم


محمود احمدی نژاد

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد